چه بخواهید برای وبلاگتان به طور حرفهای بنویسید و چه نوشتن برای یک روزنامه باشد، با اضطراب مواجه خواهید شد. اگر نویسندۀ تازه کار باشید، ممکن است این وضعیت پیچیدهتر هم باشد. اما علت چیست؟
آیا تا به حال تجربه اضطراب نوشتن، زمانی که قصد دارید چیزی بنویسید را داشتید؟ آیا این اضطراب باعث شده که احساسِ یک نویسندۀ ضعیف را داشته باشید؟
اگر این حالات اضطرابی را دارید، حال به هر دلیلی، این وضعیت میتواند روی نوشتن و نوشتۀ شما تاثیر بگذارد و کارتان را خراب کند.
تقریبا تمامی نویسندگان، تجربه نوشتن در حالت اضطراب را داشتهاند یا اگر هم نداشتند، دیر یا زود تجربهاش میکنند. حقیقتا سخت است که اضطراب را مدیریت کرد و به طور کل، احساسات منفی قابل نادیده گرفتن نیستند.
اضطراب زیاد از ایدهآل گرایی هم میتواند باشد. نویسندگان به سختی تلاش میکنند تا نوشتههایشان خوب از آب درآید و در نظر مخاطب، خواندنی باشند.
در جهانی که نوشته میبایست موجز، کاربردی، کوتاه باشد و تمامی ابزارها به شما میگویند که اگر میخواهید نوشتهتان خوانده شود، برای مخاطب “لیست” درست کنید، کار سختتر هم شده است.
در واقع یک نویسنده وبلاگ به جز نوشتن آنچه که در سر میگذراند، لازم است یک ویراستار زبردست هم باشد. او باید که مکانهای نقطه گذاری، هدینگها، مکانهای بولد و کج و زیر خط و چندین مورد دیگر را هم بداند که خواندنش برای خواننده راحت باشد؛ همۀ اینها در حالیست که اصل مطلب هم باید مفید باشد و تیتر گیرایی داشته باشد.
چگونه با اضطراب نوشتن کنار بیاییم؟
مسائل زیادی پشت ترسهای یک نویسنده برای نوشتن یک داستان کامل و جامع وجود دارد، خصوصا آن دسته از نویسندگانی که تازه کار هستند و ابتدای راه. با این حال میتوان به تدریج فهمید که چه چیزی ما را مضطرب کرده که اجازه نوشتن را سلب و خلاقیت را کور میکند.
نویسندگان و محققانی که اضطراب نوشتن را تجربه کردهاند، به 4 مانع اصلی رسیدهاند که سد راهشان شده است. ببینیم این 4 مورد چه هستند و چطور میتوانیم بر آنها غلبه کنیم.
- داستان بیش از حد طولانی است
فهمیدن اینکه یک داستان طولانی، چقدر میتواند نویسنده را گیج و مضطرب کند، سخت نیست.
فرض بگیریم که یک داستان، اتفاقا خیلی ساده شروع به نوشتن شده است. اضطراب اصلی زمانی به سراغ نویسنده میآید که در ذهن خود، به قسمتهای پر از اوج و فرود میرسد اما نمیداند چطور پایههای آن را بسازد. این اضطراب آور است.
بخش بزرگی از سریالهای فوقالعادهای که میبینیم و مورد توجه منتقدان و تماشاچیان قرار میگیرد، زمان زیادی را از نویسندگانشان گرفتهاند و حسابی خستهشان کردند.
بسیاری از این سریالها از کتابها آمدهاند و در واقع پایهشان بر مبنای یک کتاب است. چه این کتابها پر فروش شدهاند یا اینکه با کمک تصویر و ایدهپردازی نویسندگان تلویزیونی، به همراه سریال، شناخته شدهاند. به طور مثال، سرگذشت ندیمه -نوشته مارگارت اتوود- تا پیش از پخش سریال، آنچنان که باید و شاید، شناخته شده نبود.
اگر داستانتان طولانی است و گیر کردهاید، علیالحساب از اتاق بیرون بزنید و هوایی تازه کنید. شما به اکسیژن بیشتری نیاز دارید.
- راه حل یکم: شروعی کوتاه داشته باشید.
با چیزی شروع کنید که بتوانید در کمتر از 1000 کلمه، بیانش کنید یا اگر توان بیشتری برای نوشتن دارید، باز هم در همان 1000 کلمه جمعش کنید. موضوع را در 3 بخش آغازین، بدنه و پایانی تقسیم و پارگرافهایتان را در یک یا دو جمله ببندید.
فعلا اینجا مساله کیفیت نیست. مهم این است که بتوانید آغاز تا پایان نوشته را با یک کلیگویی (تا جایی که در توان دارید) ببندید.
کیفیت بعدا هم میتواند به دست بیاید. هر زمان که از چندین موضوع نوشتید و این تمرین برایتان کارآمد بود و تسلط لازم را به دست آوردید، کیفیت را هم اضافه میکنید.
- میخواهید همه چیز را از اول بدانید
چیزهای زیادی برای نوشتن وجود دارد و این قابل فهم است. به محض اینکه شروع به نوشتن میکنید میخواهید تمام فراز و فرودهای داستان را بدانید. از شخصیتها و نقششان و میزان حضورشان اطلاع یابید.
حتی این چنین در ذهن میپرورانید که یکایک شخصیتها را چگونه طراحی کنید و چه آیندهای برایشان بسازید. اینها همه اضطراب نوشتن را چند برابر میکنند؛ اما شما نمیتوانید چیزی که هنوز روی کاغذ نیامده را به شکل انتزاعی تغییر دهید.
راه حل دوم: تمرین
باید به خاطر داشت که اگرچه ایجاد یک ساختار ذهنی و دانستن وضعیت کلی داستان و شخصیتها، نوعی نظم دادن به کلیت کار است، اما آشفتگی زیادی برای نویسندۀ تازه کار به همراه میآورد.
یکی از راههای حل این موضوع نوشتن در بخشهای کوتاه است. (حتی 6 جمله هم کفایت میکنید که بتوانید به داستانتان مسلط شوید). این کوتاه نویسیها به شما کمک میکنند که به تدریج، به میزان نوشتن اضافه کنید و بیشتر تسلط یابید. ساختارها به مرور و با این تمرینها اصلاح میشوند.
- حوصله ادامه دادن ندارید و ناگهان رها میکنید
یک مثال خوب در این مورد وجود دارد. مجموعه ارباب حلقهها! جی.آر.آر تالکین زمان زیادی را برای نوشتن ارباب حلقهها نیاز داشت. اگر هابیت و تریلوژی ارباب حلقهها را خوانده باشید، به او حق میدهید که زمان زیادی را مصروف نوشتن کرده باشد.
تازه لازم نیست شما این همه زمان بگذارید تا “ارباب حلقهها” بنویسید. هیچ ایرادی هم ندارد که سالها بگذرد تا در نهایت کتابتان را نهایی کنید. ولی پیشنویس اولیه میتواند به سرعت نوشته شود.
راه حل سوم: سریع بنویسید
توجه کنید که چه این راه حل که در ادامه میآید و چه سایر راهحلها برای هرکسی میتواند به نوعی متفاوت باشد. این نوشته صرفا یک مجموعه راهکار است که ممکن است برای کسی کارآمد و برای دیگری کمتر جنبه اجرا داشته باشد. بنابراین راه نهایی را خودتان باید کشف کنید.
در خصوص سریع نوشتن، لازم است گفته شود که این، هم برای ذهن مشوش خودتان خوب است و هم کتابی که نوشته میشود.
برای خودتان یک یا چند مقطع زمانی مشخص کنید و در این مقاطع، هر کار دیگری را کنار بگذارید. باید تنها روی نوشتن متمرکز شوید. هرگونه ابزار دیگری مزاحم شما خواهند بود. شبکههای اجتماعی، وبلاگها و مجموعا ابزارهای ارتباطی، عمدهترین وسایل حواسپرتیاند.
شاید بگویید که ممکن است نیاز به جستجوی چیزی برای نوشتن داشته باشم و باید جستجو در اینترنت انجام شود.
این موضوع در دو جنبه خلاصه میشود.
- اقتدار داشته باشید و جز چیزی که به دنبالش هستید را جستجو نکنید و به تمام نوتیفیکیشنها بیتوجه باشید.
- آن بخش را بسته به چیزی که مینویسید و در صورت امکان، به کناری بگذارید و بعدتر به سراغش بروید.
در هر حالتی، فراموش نکنید که اصلیترین کار شما در مقطعی که مشخص کردهاید، نوشتن است و در این بازه، هیچ چیز دیگری معنا ندارد.
- تصور اینکه نویسنده خوبی نیستید
سادهاش این میشود: هستید! همه داستانهای بیشماری برای نوشتن دارند. تفاوت تنها در این است که نویسنده تازهکار هنوز به اندازۀ یک نویسنده کارکشته ننوشته است؛ همین!
این نوع ذهنیت ویرانگر که نویسنده باید چنین و چنان باشد تا یک اثر آوانگارد، خلق کند، افراد را دچار اضطراب نوشتن و در نهایت کنار گذاشتن کتاب یا نوشته میکند.
دیگران فکر میکنند خوب نیستید؟
بله! ممکن است “الان” همینطور باشد و به اندازۀ مارگارت اتوود یا تالکین، قوی نباشید. اما ما راجع به داستان شما و راجع به “الان” صحبت میکنیم. یادتان نرود که همه قصه و قصههایی برای گفتن دارند و شما هم مستثنا نیستید. اما هیچکس دیگری هم نمیتواند آنطور که شما بیان میکنید و مینویسید، بیان کند و بنویسد.
راه حل چهارم: به صداهای ناامید کننده گوش ندهید!
صداهای آزاردهندهای چه از درون خودتان و چه از بیرون دائما به گوش میرسد که رها کنید و ادامه ندهید. این صداها حتی میتوانند تنها یک حس باشند نه یک صدای واضح و شفاف؛ با این حال جزو احساسات مخوف و دردناکند.
اما این را به خاطر داشته باشید که نوشتن و تکمیل یک داستان، چقدر میتواند شگفت انگیز باشد. در نهایت بدانید که نوشتن سخت است؛ اما اگر حس میکنید که میتوانید بنویسید، حتما میتوانید.
نتیجه گیری
گاهی اوقات اضطراب نوشتن با اتمام یک نوشته، شگفت زدهتان میکند. آن لحظهای که نقطۀ پایان را گذاشتید، لحظۀ شکوهمندی است و حس خستگی توامان با نوعی شادی منحصر به فرد را خواهد داشت.
به راهکارهای چهارگانۀ بالا فکر کنید و از هر چیزی که باعث ایجاد اضطراب نوشتن در شما میشود، دوری کنید. تمرین، مهمترین اصل است که نباید از آن فاصله بگیرید.
همچنین این نکته مهم را خوب است بدانید که نوشتن داستان با نوشتن پستهای وبلاگی متفاوت است. حتی نوشتن پست وبلاگی اثرگذار که کلیک برای شما بگیرد، متفاوت است.
ای بسا پست کلیک گیری منتشر میکنید که تنها تیتر خوبی دارد و خواننده را به چیزی که در تیتر گفتهاید، نمیرساند. این هم یکی از آفتهای وبلاگ نویسی است. مخاطب شما پس از چندی، از نوشتههای جدیدتان هم فاصله میگیرد. در هر حال اضطراب نوشتن چه برای وبلاگ و چه داستان، با انجام این موارد میتواند کم شود و به یک متن کمک کند.