برخلاف تصور و روشی که بسیاری از افراد به آن باور دارند، تربیت و رشد کودک و در یک واژه، فرزندپروری تنها محدود به غذا، پوشاک و امنیت جسمانی نیست، بلکه پاسخگویی و رفع نیازهای روانشناختی هر کودک پابهپای نیازهای جسمانی او از اهمیت و ارزش بالایی برخوردار است.
پس هر والد آگاه و دغدغهمند نه تنها پس از تولد نوزاد بلکه پیش از اقدام برای بچهدار شدن، سعی میکند ضمن مطالعه مطالب و کتابهای روانشناسی و کمک گرفتن از مشاور و درمانگر، چالشهای تربیت فرزند را به بهترین نحو شناسایی و برای رفع آنها آمادگی لازم را کسب کند. این مسئله باعث میشود تا حجم قابل توجهی از آسیبهایی که ممکن است به دلیل عدم آگاهی کافی، کودک در طی رشد خود تجربه کند، به حداقل برسد.
تفاوت سبک های فرزند پروری

سبک فرزندپروری هر والد با والد دیگر و یا حتی نوع تصمیماتی که والدین در هر روز برای چگونگی فرزندپروری خود میگیرند، با روز دیگر میتواند متفاوت باشد؛ اما غالب سبک هر والد جزو یکی از این چهار نوع سبک فرزندپروری قرار میگیرد: سختگیرانه، سهلگیرانه، طردکننده و مقتدرانه. این سبکهای فرزندپروری نخستین بار توسط روانشناسی آمریکایی به نام دیانا بامریند (Diana Baumrind) در دهه ۱۹۶۰ میلادی معرفی شد. این سبکهای فرزندپروری در دهه ۱۹۸۰ توسط مککوبی و مارتین (Maccoby and Martin) مورد بازنگری مجدد قرار گرفت و چهار عنوان فعلی را کسب کرد.
دستهبندی سبکهای فرزندپروری به این شیوه با در نظر گرفتن دو مولفه اصلی انجام شده است: انتظارات و پاسخگویی.
منظور از انتظارات میزان کنترلی است که والدین نسبت به رفتار فرزند خود اعمال میکنند و انتظار رفتارها و دستاوردهایی را از او دارند.
منظور از پاسخگویی میزانی از توجه است که والدین نسبت به احساسات و نیازهای فرزند خود نشان میدهند، او را درک کرده و به نیازهایش پاسخ میدهند.
ترکیب این دو مولفه ایجادکننده چهار سبک فرزندپروری به شرح زیر است:
سبک فرزندپروری مقتدرانه

والدینی با انتظارات بالا و پاسخگویی بالا. والدین مقتدر تلاش میکنند تا رابطهای صمیمی و مثبت با فرزند خود برقرار کنند. قوانین وضع میکنند، درباره علل ایجاد این قوانین با فرزند خود گفتگو میکنند و تبعات عدم پایبندی به قوانین را به صورت شفاف برایش شرح و بسط میدهند. نسبت به مرحله رشدی فرزند و نیازهای او حساس و پاسخگو هستند و توقعات خود را با ویژگیها و تواناییهای فرزندشان انطباق میدهند. این والدین حامیهای فوقالعادهای هستند و به حفظ و پرورش استقلال کودک خود کمک میکنند.
فرزندان والدین مقتدر:
- افرادی شاد و راضی هستند؛
- مستقلاند؛
- فعال هستند؛
- عملکرد تحصیلی بالایی دارند؛
- از عزت نفس بالایی برخوردارند؛
- مهارتهای اجتماعی را برای ارتباط با همسالان خود به خوبی به کار میگیرند؛
- روان سالمتری دارند: افسردگی کمتر، اضطراب پایینتر، اقدام به خودکشی به میزان کمتر و احتمال مصرف دارو و مواد به میزان کمتر؛
- رفتارهای پرخاشگرانه کمتری بروز میدهند؛
- و دلبستگی امنتری نسبت به والدین خود دارند.
سبک فرزندپروری سختگیرانه

والدینی با انتظارات بالا و پاسخگویی کم. والدین سختگیر معمولا انعطافناپذیرند، قوانین سخت وضع میکنند و اگر کودک آن قوانین را زیر پا بگذارد ممکن است تنبیه از سمت والدینش را تجربه کند. تنبیهها میتوانند جسمانی، درقالب کتک زدن باشند و یا روانی و روحی مانند: بیتوجهی، تحقیر، دادن حس گناه، سرزنش و غیره. این والدین تلاش میکنند تا تمام جنبههای زندگی فرزند خود را کنترل کنند و حق انتخاب و تصمیمگیری را به حداقل برسانند. این سبک از کنترل ممکن است به دلایل خیرخواهانه اعمال شود. مثلا پدر و مادر تصور میکنند که اگر فرزندشان در هر زمینهای، اعم از انتخاب لباس، وسایل بازی، دوستان، اعتقادات و سایر مسائل، خودش تصمیمگیری کند، به دلیل سن کم و نداشتن تجربه، احتمال خطا و اشتباه زیادی دارد. در نتیجه با سختگیری تلاش میکنند تا ریسک این خطرات را کاهش دهند. این سبک از فرزندپروری، والدین را به افرادی جدی، بدون صمیمت و بدون درک متقابل تبدیل میکند.
این والدین اغلب هیجانات فرزندان خود را نادیده میگیرند، و علتهای پشت قوانینشان را برای فرزندان توضیح نمیدهند. مثلا اگر کودکی درباره لزوم رعایت ساعت خواب از والدینی با سبک فرزندپروری مستبدانه سوال بپرسد، احتمالا این جواب را میشنود که «چون من میگویم» یا «من اینگونه صلاح میدانم». این والدین اهل گفتوگوی منطقی با فرزند خود نیستند و توقعات و انتظارات بالایی را وضع میکنند.
فرزندان والدین سختگیر:
- احساس ناراحتی میکنند؛
- استقلال پایینی دارند؛
- عزت نفس پایینی دارند؛
- مشکلات رفتاری بیشتری را تجربه میکنند؛
- کجخلقترند؛
- عملکرد تحصیلی ضعیفتری دارند؛
- ارتباطات اجتماعی ضعیفی دارند؛
- مشکلات مصرف مواد را به احتمال بالاتری تجربه میکنند؛
- و توانایی سازگاری پایینی دارند.
سبک فرزندپروری سهل گیرانه
والدینی با انتظارات پایین و پاسخگویی بالا. این والدین اغلب نمیخواهند فشاری به فرزندان خود وارد کنند، قوانین خاصی وضع نمیکنند، اغلب اجازه میدهند کودک به دلخواه خودش رفتار کند. در مسائل دخالت چندانی نمیکنند، مگر زمانی که خطری جدی کودک را تهدید کند. این والدین بسیار مهرباناند تا حدی که گاهی از اشتباهات جدی کودکان نیز بدون هرگونه گفتوگو و تعاملی میگذرند. عبارتی که ممکن است از چنین والدینی زیاد بشنوید این است که «بچه است…». این والدین ممکن است با خواهشهای کودک سریعا نرم شوند، از موضع خود کوتاه بیایند و هر گونه چهارچوب یا قانون را نادیده بگیرند. این والدین توقع و انتظار چندانی از فرزند خود ندارند.
فرزندان والدین سهلگیر:
- نمیتوانند از قوانین پیروی کنند؛
- اهمیت چندانی برای دیگران قائل نیستند؛
- خودکنترلی پایینی دارند؛
- خودمحور هستند؛
- و مشکلات بیشتری رادر روابط بینفردی و اجتماعی تجربه میکنند.
سبک فرزندپروری طردکننده
والدینی با انتظارات پایین و پاسخگویی پایین. این والدین استانداردها و چهارچوبهای مشخص و خاصی ندارند و نسبت به نیازها و زندگی فرزند خود بیتوجهاند. این احتمال وجود دارد که والد طردکننده خود از مشکلات روانشناختی مانند افسردگی، آزار جسمانی و طرد شدن در کودکی رنج ببرد. این والدین توقع دارند کودکشان خودش بزرگ شود و خود را درگیر مسائل رشدی و تربیتی او نمیکنند. والدین طردکننده اطلاعات و آگاهی کمی درباره روند رشدی کودک داشته و تمایلی به کسب دانش در این حوزهها نیز ندارند.
هرچند این والدین نیز سبک سالمی از فرزندپروری را در پی نمیگیرند، اما ترجیح بسیاری از کودکان و نوجوانان در مقایسه بین والد سختگیر و طردکننده، والد طردکننده است.
فرزندان والدین طردکننده:
- تکانشگری بالایی دارند؛
- توانایی تنظیم هیجانات خود را به خوبی نیاموختهاند.
- احتمال بالاتری وجود دارد که اقدام به انجام رفتارهای بزهکارانه کنند؛
- خطر بالاتری برای اعتیاد این فرزندان وجود دارد؛
- و مشکلات روان شناختی بیشتری را تجربه میکنند، مانند خودکشی در نوجوانی.
موثرترین و بهترین سبک فرزند پروری موفق

پس از مطالعه سبکهای مختلف فرزندپروری احتمالا شما هم به این نتیجه رسیدهاید که سبک فرزندپروری مقتدرانه، موثرترین روش است؛ چرا که در این سبک، والدین سعی میکنند ویژگیهای رشدی و هیجانی کودک را شناخته و علاوه بر داشتن انتظارات واقعبیانه از او، حمایت خود را نیز نسبت به او ابراز کنند. این سبک، کودک و نوجوان را به این سمت سوق میدهد که در صورت روبهرو شدن با مشکل، از والدین حمایتگر خود کمک بخواهند؛ این مسئله باعث کاهش سایر نگرانیهای والدین نیز میشود.
کودک سخت در برابر کودک آسان
علاوه بر تاثیرات اجتنابناپذیری که حاصل سبک فرزندپروری والدین بر کودکان است، تفاوتهای فردی هر کودک نیز والدین را به سمت نوعی از فرزندپروری هدایت میکند. به عبارتی بین ویژگیهای ذاتی هر کودک و سبک فرزندپروری والدین رابطهای دو طرفه وجود دارد.
هر کودک در آغاز تولد با کودک دیگر متفاوت است، برای مثال شاید این جمله را بارها از مادران شنیده باشید که «دو فرزندم هیچ شباهتی از نظر خلقوخو به هم ندارند» یا «من همان مادری هستم که برای فرزند اولم مادری کردم، اما انگار این روشها برای فرزند دومم بیتاثیر است». این تفاوت به معنای بهتر یا بدتر بودن یکی نسبت به دیگری نیست، بلکه بیانگر تفاوت افراد از بدو تولد است. در مطالعه چس و توماس (Chess and Thomas) از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۸۸ میلادی بر روی بیش از صد نوزاد، خلقوخوی کودکان از ۹ جنبه اصلی مورد بررسی و دستهبندی قرار گرفته است:
- میزان فعالیت: میزان فعالیتهای روزانه، پرانرژی یا کمانرژی بودن، بیقرار بودن، جنبوجوش داشتن.
- میزان حساسیت: میزان حساسیت هر یک از حواس پنجگانه اعم از حساسیت نسبت به سروصدا.
- میزان نظمپذیری: میزان قابلپیشبینی بودن رفتار اعم از ساعت خواب و بیداری.
- میزان پاسخدهی اولیه: چگونگی پاسخ دادن به موقعیت و افراد جدید توسط کودک.
- میزان سازگاری: میزان منطبق شدن کودک با تغییرات محیطی.
- روحیه: حال و هوای کلی کودک، اعم از شاد و غمگین بودن، دوستانه یا غیردوستانه بودن.
- میزان حواسپرتی: میزان پرت شدن حواس با ورود محرکهای خارجی.
- میزان شدت پاسخ: میزان و چگونگی پاسخ کودک به محرکها، مثلا واکنش نشان دادن با گریه بیش از حد.
- میزان تحمل فشار: میزان تحمل فشار از سمت کودک برای انجام تکلیفی سخت، به عبارتی میزان تابآوری او.
با توجه به این موارد، برخی از ویژگیهای ذاتی کودک با او متولد میشوند؛ این ویژگیها به میزان زیادی تعیین میکند که یک کودک، کودکی سخت، آسان و یا دیرجوش باشد.
کودک سخت: اغلب حدود ۱۰ درصد از کودکان، سخت و دشوار هستند، به این معنا که واکنشهای شدیدی نشان میدهند، بدخلق و ناسازگارند، تحمل سختیها و مشکلات را ندارند.
کودک آسان: حدود ۴۰ درصد از کودکان آساناند. خوشخلق و خوشرو هستند، به موقعیتها واکنش شدید نشان نمیدهند، با موقعیتها سازگاری بیشتری دارند و در کل مشکلات کمتری به بار میآورند.
کودک دیرجوش: حدود ۱۵ درصد از کودکان، دیرجوش هستند. این کودکان انرژی کمی دارند، سرعت انطباق پایینی دارند و خلق کلیشان منفی است.
۳۵ درصد باقیمانده از کودکان در هیچیک از این دستهها قرار نمیگیرند و یا ترکیبی از ویژگیهای مختلف را نشان میدهند.
شاید خود شما هم یکی از آن افرادی باشید که والدینتان رفتاری متفاوت نسبت به شما و خواهر یا برادرتان داشته است؛ نسبت به یکی سختگیرانهتر و نسبت به دیگری سهلگیرانهتر. یکی از علل این تفاوتهای رفتاری که والدین آگاه از خود نشان میدهند، همین تفاوتهای ذاتی کودکان است.
نکته قابل توجه این است که والدین آگاه و دغدغهمند تلاش میکنند تا در عین توجه به تفاوتهای فردی فرزندان، سبک کلی فرزندپروری مقتدرانه خود را حفظ کنند.

چیزی به عنوان خلق خوب یا بد وجود ندارد. به این معنا که اگر کودک شما کودکی آسان است، تبریک! شما احتمالا شبها بهتر بخوابید؛ اما والد کودک دشوار بودن یعنی نیاز است تا تلاش بیشتری کنید، احتمالا خستگی بیشتری تجربه کنید اما این همه ماجرا نیست.
والدین کودک سخت میتوانند با فراهم کردن محیط و سبک فرزندپروری مقتدرانه، فرزند خود را از جنبههای شناختی، تحصیلی، اجتماعی و بینفردی به بهترین شکل رشد و پرورش دهند. پس سبک فرزندپروری میتواند دشوارترین کودک را تبدیل به موفقترین و سالمترین فرد از نظر روانشناختی کند. به همان نسبت که کودکی آسان با والدینی ناآگاه و طردکننده میتواند آیندهای نهچندان دوستداشتنی را تجربه کند.
برای والد آگاه بودن…
- روی دلایل پشت رفتارها تمرکز کنید.
همیشه دلیلی برای بدرفتاری کودک وجود دارد، حتی اگر از نظر والد احمقانه باشد. گاهی حتی کودک نمیداند چه میخواهد و چرا میخواهد، گاهی همین درک والدین از نیاز او و احساس ناخوشایندش همه آن چیزی است که کودک به آن نیاز دارد. بعد از به رسمیت شناختن ناخوشی کودک از او سوال بپرسید و با دقت گوش کنید، سعی کنید به او کمک کنید تا خواستهاش را پیدا کند و با شما به اشتراک بگذارد. تکنیک گوش دادن فعالانه میتواند بسیار کمککننده باشد. به این معنا که صحبتهای کودک را گوش دهید، به او بازخورد دهید، قسمتهای مهم صحبتش را تکرار کنید و با خلاصه کردن صحبتهایش به او کمک کنید نیاز و خواستهاش را راحتتر شناسایی کند.
- مهربان اما قاطع باشید.
شما والدین نخستین و احتمالا مهمترین الگوی فرزندان خود هستید. پس اگر انتظار رفتارهایی از کودکتان دارید، ابتدا باید خودتان الگوی مناسبی باشید. اگر میخواهید فرزندتان با افراد مهربان باشد و روابطی محترمانه و در عین حال قاطع و جرئتورزانه برقرار کند، احترام و قاطع بودن را در خودتان تقویت کنید. کودکان با مشاهده اینگونه از رفتار که میتوان مهربان بود و در عین حال حدود و مرزهای مشخصی را برای خود تعریف کرد، یاد میگیرد که برای قاطع بودن نیازی به اعمال خشونت و یا بدخلقی نست.
- قوانین منطقی وضع کنید.
معمولا پیامدهای شدیدا منفی در صورت زیر پا گذاشتن قوانین نه تنها رفتار بد را متوقف نمیکند، بلکه والد و کودک را وارد چرخهای باطل از جنگ و جدال میکند. مثلا شرایطی را تصور کنید که والد و کودک بر سر انجام تکالیف وارد بحث و جدالی شوند که تنها زمانی پایان مییابد که برندهای برای بحث مشخص شود. در این حالت نه والد و نه کودک به خواسته خود نمیرسند و تنها فضایی از پرخاشگری در خانه ایجاد میشود. پس اگر قصد دارید قانونی را وضع کنید، تلاش کنید آن را به منطقیترین شکل ممکن تنظیم کنید تا هم امکان زیر پا گذاشتنش کاهش پیدا کند و هم شما قادر باشید آن قانون را اجرا کنید.
- در قانونگذاری واضح و منسجم باشید.
تبعات و پیامدهای شکستن یک قانون را برای کودک واضح کنید. در غیر این صورت شاهد این رفتار از سمت کودک خواهید بود که در طی دفعات مختلف قانون را زیر پا میگذارد تا پیامدهای احتمالی را آن را بررسی کند. مثلا شاید شنیده باشید که والدین بارها و بارها مسئله تمیز کردن اتاق را به کودکشان گوشزد میکنند اما نتیجه دلخواه را دریافت نمیکنند؛ معمولا جملاتی که والدین در این زمان به کار میگیرند این است که «اتاقت را تمیز کن» یا «اتاقت را مرتب کن». در حالی که تمیز یا مرتب کردن جملات و مفاهیمی غیرشفاف برای کودک هستند و ممکن است مفهومی متفاوت با آنچه در ذهن والدین است را استنباط کنند. به همین خاطر بهتر است برای کودکی که هنوز رشد کلامی و زبانیاش کامل نشده، جملات واضحتر بیان شوند؛ مثلا «لباسهایت را از روی زمین جمع کن» یا «ماشینهایت را داخل سبد بگذار». پس قانونی نگذارید مگر آن که واقعا قصد توضیح و اجرای آن را داشته باشید.
- سن و مرحله رشدی کودک را مد نظر داشته باشید.
گاهی رفتارهایی که از نظر بزرگترها نامناسب هستند، در واقع مناسب سن کودک هستند. برای مثال بیقراریهای کودک نوپا مطابق با مرحله رشدی او هستند چرا که کودک احساساتی دارد که قادر به بیان آنها در قالب کلام نیست، همچنین ذهنش رشد کافی برای تنظیم احساساتش را ندارد؛ در نتیجه تمام احساسات منفی و نارضایتیهایش به شکل کلافگی یا بیقراری نمود پیدا میکند و این متناسب با دوره سنی اوست. پس در برخورد با چنین موقعیتی والدین به جای دعوا و کشیدن خط و نشان برای کودک ۲ ساله خود، بهتر است اقدام به پرت کردن حواس او کنند.
- سریعتر شروع کنید.
کودکان با مشاهده تکتک رفتارها و حرفهای والدین خود یاد میگیرند؛ پس اگر قصد دارید تکنیکی برای تربیت فرزند خود به کار بگیرید بهتر است حتی پیش از تولدش آن را بیاموزید و تمرین کنید. کودکان به سرعت یاد میگیرند و تاثیرات این یادگیریها اغلب عمیق و طولانی مدت است، پس فرصت زیادی برای آزمون و خطا ندارید. البته این یادگیری سریع هم میتواند خبری خوب و هم خبری بد باشد؛ به این معنا که از طرفی کمک میکند تا کودک مطالب جدید و آموزشهایی که مد نظر والدین است را به سرعت بیاموزد و از طرفی دیگر این یادگیری سریع کودک را مستعد یادگیری رفتارها و حرفهایی میکند که بیمهابا توسط اطرافیان انجام و گفته میشود و مناسب سن و درک او نیست. پس سعی کنید از این قابلیت ذهنی کودکان بیشترین استفاده را در جهت مثبت بکنید.
- از هر فرصت برای آموزش استفاده کنید.
اگر کودک شما در بازهای سنی قرار دارد که علل رفتارها را درک میکند (بالاتر از ۳ سال)، میتوانید هر دوره از بدرفتاریاش را تبدیل به یک موقعیت حل مسئله کنید. مثلا اگر کودک شما از شدت عصبانیت میخواهد اسباببازیاش را بشکند، ابتدا به او کمک کنید تا متوجه این خشم و عصبانیتش بشود. در قدم دوم سعی کنید دلیل خشمش را متوجه شود. مثلا او این اسباببازی را دوست ندارد و دلش میخواهد با شکستنش آن را از بین ببرد. در این زمان گزینههای مختلفی را که می تواند به کار بگیرد برایش شرح دهید؛ مثلا اسباب بازیاش را به کودکی دیگر هدیه دهد یا به جای آسیب زدن به اسباببازی سعی کند احساسش را بیان کند: «من عصبانی هستم چون…».
- صبور باشید و ناامید نشوید.
فرزندپروری سالم در یک شب اتفاق نمیافتد، گاهی لازم است یک موضوع را بارها و بارها توضیح دهید، زمان زیادی را صرف صحبت با کودک و یافتن راه حل کنید، اما اطمینان داشته باشید که نتیجه نهایی، دلخواه شما خواهد بود. ممکن است خسته شوید، ناامید شوید اما این مسیر سنگلاخی بعد از مدتی تبدیل به جادهای صاف خواهد شد و شما تماشاگر ثمره تلاشهایتان خواهید بود. پس این مسئله را به خودتان یادآوری کنید که اگر سالهای ابتدایی زندگی فرزندتان آگاهانه رفتار کنید، در سالهای بعد احتمالا با چالشهای کمتری مواجه خواهید بود.
خلاصه
اگر میخواهید والد آگاهی باشید و کمترین آسیب را در طی رشد فرزندتان به روان او وارد کنید، بهتر است تصمیم خود را برای نوع فرزندپروریتان بگیرید. روانشناسان مطرح جهان امروزه سبک فرزندپروری مقتدرانه را سالمترین سبک معرفی میکنند و معتقدند نمیتوان والد موفقی بود اگر شیوهای منسجم و در عین حال منعطف برای تربیت فرزند خود نداشت. پس اگر شما هم قصد دارید والدی مقتدر باشید، نکات زیر را در روش تربیتی خود بگنجانید.:
- شنونده خوبی برای احساسات فرزندتان باشید.
- کمتر از تنبیه و بیشتر از تشویق و تقویت استفاده کنید.
- به قوانینی که میگذارید پایبند باشید.
- دلایل وضع قوانین را تا جای ممکن برای فرزندتان توضیح دهید.
- پیامدهای عدم رعایت قوانین را به صورت واضح توضیح دهید و به آنها عمل کنید.
- ساعاتی را جهت بازی و تفریح با فرزندتان مشخص کنید.
- محبت و علاقه خود را درقالب کلمات و در آغوش گرفتن بیان کنید.
- بدون قید و شرط به فرزندتان محبت کنید.
- اجازه دهید تحت حمایت شما رشد کند، قدم بردارد و حتی اشتباه کند.
- به کودکتان اطمینان دهید که دوستداشتنی است.
- انعطافپذیر باشید.
- ضعفها و محدودیتهای خودتان را بپذیرید.
- برای بحث و گفتوگو پیشقدم شوید.
- فرزندان را در بحثها مشارکت دهید.
- اجازه دهید اشتباه کند، زمین بخورد.
- نسبت به خط قرمزهای خود قاطع باشید.
- حدود دخالت اطرافیان را در سبک فرزندپروریتان مشخص کنید.
- اگر توقع تغییر دارید، از خودتان شروع کنید.
- محدودیتها و تواناییهای کودکتان را مد نظر داشته باشید.
- هر زمان که نیاز به کمک داشتید، خود را به یک جلسه درمان روانشناسی دعوت کنید.