بیشتر تحقیقات انجام شده در خصوص خشونت خانگی روی زنان انجام شده است حال آنکه مردان نیز به طور ویژه مورد این نوع خشونت هستند.
اگرچه بیشتر افراد دارای روابط صمیمی با اعضای خانواده یا همسر خود هستند و از آنها حمایت میکنند ولی عجیب نیست اگر پرخاشگری وارد این صمیمیت در خانه و حتی تخت خواب شود و تبدیل به یک خشونت خانگی گردد.
اغلب تحقیقات انجام شده بر روی موضوع خشونت خانگی یا خشونت بین همسران و همچنین از نقطه نظر دیدگاه اجتماعی درباره این موضوع، فرض را بر این میگیرند که همیشه مردها مقصر اصلی خشونت هستند.
بر مبنای این نظر و باور عمومی، حتی اگر زنها هم در این خشونت شرکت داشته باشند، فقط برای دفاع از خودشان است و هیچ گاه شروع کننده نیستند بلکه پاسخ خشونت همسرشان را میدهند.
با این وجود، یک روانشناس بریتانیایی با نام الیزابت بیتس در مقالهای که اخیرا در مجله روانشناسی مردان و مردانگی منتشر کرده، این مسئله را مطرح نمود که مردها همیشه و الزاما آغازگر و محرک خشونتهای خانگی یا علیه همسر نیستند بلکه حتی در مواردی هم قربانی این خشونتها هستند.
البته او شواهد و مستنداتی را هم از تحقیقات قبلی ارائه میکند که نشان دهنده این است که هم مردان و هم زنان، هر دو قربانی خشونتهای خانگی هستند. علاوه بر این، بعضی از مطالعات، رابطهای دو سویه را در این جریان نشان میدهد.
به این معنی که هر دو نفر -مرد و زن- ممکن است در یک جریان مستمرِ خشونت، علیه همدیگر قرار بگیرند که هر بار، یکی از آنها شروع کننده و محرک این خشونت است. به عبارت دیگر، نقش زنان در خشونت خانگی همیشه برای دفاع نیست.
تحقیقات پیرامون خشونت خانگی یک طرفه بوده است
تا به امروز، بیشتر تحقیقات در خصوص خشونت محارم روی خشونت و درگیری جسمی متمرکز بودند ولی بیتس ادعا میکند که این واژه خشونت باید شامل پرخاشگری روحی و روانی هم باشد. به این معنی که شامل رفتارهایی مانند کنترل آزادی، محدودیت مالی، تحقیر و احمق شمردن یکدیگر باشد.
هم خشونتهای خانگی فیزیکی و هم روانی میتوانند منجر به صدمات روحی شدیدی مانند افسردگی، اضطراب شدید، اختلال استرس بعد از آسیب روحی شوند.
معمولا این باور وجود دارد که وقتی مردها قربانی خشونت خانگی باشند، بعید است که جراحت و آسیب شدیدی ببینند. ولی بیتس در تحقیق خود نشان میدهد که بیش از یک سوم مردانِ قربانی خشونت، به شدت از نظر جسمی و فیزیکی مورد آسیب قرار میگیرند و حتی مواردی مانند شکستن استخوان آنها گزارش شده است.
بخصوص در مواردی که همسر آنها از سلاحهایی مانند تفنگ و یا سایر اشیای خطرناک برای حمله در زمان خشونت استفاده میکند.
هرچند که استنادات نویسنده این مقاله، متمرکز بر خشونتهای اعمال شده علیه مردان در کشورهای غربی است، با این حال، دایره خشونت زنان علیه مردان در ایران نیز محدود نیست.
نگاهی به صفحات روزنامهها، وبسایتهای گزارشی-خبری و همچنین واکنش جامعه، پس از انواع خشونتهای اعمال شده علیه مردان در صفحات مجازی، حاکی از آن است که وضعیت نامساعدی وجود دارد.
نقش دولتها در خشونت علیه مردان
به طور خلاصه، فلسفهای که در پشت این دیدگاه وجود دارد و هم از تحقیقات انجام شده در مورد خشونت خانگی و سیاست های طراحی شده توسط دولت برای کنترل این نوع خشونتها نشات میگیرد، بر مبنای نوع جنسیت است.
چون همه در درجه اول به این موضوع فکر میکنند که مردها نسبت به زنان، پرخاشگرتر هستند. در درجه دوم هم این باور مصداق دارد که چون زن از نظر جسمی ضعیفتر از مرد است، بنابراین نمیتواند در درگیریها و خشونتهای فیزیکی علیه مردان مقصر باشد.
البته این موضوع تقریبا درست است اما زمانی که زن دست خالی باشد نه اینکه اسلحه یا سلاح سرد دیگری داشته باشد. علاوه بر این، وقتی خشونت روانی هم به این مسئله اضافه میشود، به راحتی می توان دید که هر دو جنس به طور مساوی احتمال دارد که شروع کننده و عامل اصلی خشونت علیه دیگری باشند.
بیتس برای تحقیق خود یک نظر سنجی به راه انداخت و مردانی که قربانی خشونت خانگی و سایر خشونتهای همسرانشان شده بودند را به این نظرخواهی دعوت کرد.
این نظرسنجی به طور آنلاین برگزار شد و شامل پرسشهای زیادی با پایان باز بود. بخصوص، در این نظرسنجی از این مردان خواسته شد تا علاوه بر اتفاقات پرخاشگرانه و خشونت آمیز، سایر رفتارهای آزاردهنده را هم گزارش دهند.
بیتس در مرحله بعد شروع به تحلیل پاسخهای داده شده و طبقه بندی آنها کرد. او در جوابهای مربوط به پرخاشگری، سه نوع پاسخ رایج و اصلی پیدا کرد که به ترتیب خشونت کلامی (اسم گذاشتن روی هم)، فیزیکی و خشونت جنسی بودند.
اشکال خشونت خانگی علیه مردان
خشونتهای کلامی شامل رفتارهایی مانند تهدید کلامی، داد زدن و دنبال کردن همسر در خانه برای تحریک او به شرکت در دعوا و درگیری هستند.
این نوع از رفتارهای دنبال کردن و امتناع کردن معمولا در زوجهایی که در حال مشاجره هستند دیده میشود و بدیهی است که روش موثری برای مقابله با درگیری و اختلاف نیست.
با این وجود، در مواردی که در این نظرسنجی گزارش شده، پرخاشگریهای کلامی اغلب تا جایی ادامه پیدا میکند که مشاجره بالا میگیرد و منجر به پرخاشگری فیزیکی میشود.
این زمانی است که مرد از پاسخ دادن به تهمتها و تهدیدهای زن امتناع ورزیده و همسر تصمیم میگیرد با ضربه زدن به مرد و یا پرتاب شیءای به سمت او به هدفش برسد.
پاسخ دهندهها همچنین گزارش میدادند که پرخاشگریها بخصوص از نوع فیزیکی، شرایط سختی را برای آنها ایجاد میکند. آنها هیچ تمایلی برای آسیب زدن به همسر خود نداشتند و در عین حال نیاز داشتند تا از خودشان دفاع کنند.
از طرفی، این مردان از این مسئله ترس داشتند که هرگونه تلاش آنها برای استفاده از قدرت فیزیکی خود برای گرفتن، محدود کردن یا مانع شدن همسر، نهایتا توسط سیستم قضایی به عنوان خشونت جسمی از طرف خود آنها تلقی شده و باز هم تقصیر متوجه مرد باشد.
خشونت جنسی زن علیه مرد
همچنین، ایده خشونت جنسی زن علیه مرد، برخلاف باور عمومی که دور از ذهن تصور میشود هم در این نظرسنجی توسط مردان گزارش شد. مثلا در یک مورد، مردی گزارش کرد که چطور او را در زمانی که در حال خواب بود، مورد تجاوز قرار داد و او را به زور وادار به برقراری ارتباط جنسی کرد.
مردان دیگر از مواردی گفتند که همسرشان بعد از تحقیر و توهین کلامی و یا حتی در حین این کار از آنها تقاضای برقراری ارتباط جنسی کرده است و این اتفاق اغلب تحت حرفهای تهدید آمیز و یا تهدید به گزارش به مسئولین قضایی در صورت امتناع از برقراری ارتباط صورت گرفته است.
در مجموع، یافتهها حاکی از این است که زنها هم دقیقا میتوانند مانند مردها مرتکب خشونت فیزیکی شوند.
در طبقه مربوط به رفتارهای اجباری، پاسخ دهندگان، مواردی مربوط به رفتارهای دخالت کننده و یا دستکاری در وسایل یا حریم خصوصی آنها گزارش دادند. این مجموعه از رفتارها شامل کارهایی برای محدود کردن یا گرفتن آزادی مرد و منزوی کردن او میشد.
مثلا، زنها از همسر خود درخواست میکردند که گوشی تلفن همراه او را چک کنند و یا آنها را از ملاقات با دوستانشان و حتی اعضای خانواده منع مینمودند.
مواردی مانند اسم گذاشتن، تحقیر و تحمیق همسر هم به تعداد زیادی گزارش شد. موارد مربوط به دور کردن فرزندان از پدر یا خودزنی هم بین این خشونتهای گزارش شده توسط زنها رایج بود.
نقطه ضعف این تحقیق و مطالعه انجام شده این است که به تعداد و نمونههای فراوانی از خشونت خانگی علیه مردان نرسیده است. علت این موضوع، خودداری خود مردان از بیان آسیبهای وارد شده به ایشان میتواند باشد.
با این وجود، از اطلاعات مفید این مطالعه، میتوان پیام مهمی برای خانوادهها برداشت کرد؛ اینکه مدل پدرسالاری یا مردسالاری مردان، به عنوان مقصرین خشونت خانگی و زنها به عنوان قربانیان بیدفاع آنان، کاملا درست نیست.
مهم است که بپذیریم خشونت، یک رفتار ذاتا مردانه نیست.
در واقع، ادعای من این است که مردها اکثرا میخواهند عاشق باشند و عشق بورزند و همسرانشان را عزیز بدارند و معمولا تمایلی به آسیب زدن به آنها ندارند.
دکتر الیزابت بیتس
این ادعا در بین جوابهای شرکت کنندگان در این نظرسنجی به وضوح قابل مشاهده است.
خشونت، نشانهای از یک بیماری روحی است. مردانی که از افسردگی، ارزش شخصیت پایین، یا اختلالات شخصیتی رنج میبرند اغلب برای تخلیه اضطراب روحی خود دست به خشونت علیه همسران خود میزنند.
طبیعتا این مطلب هم برای زنانی صدق میکند که از انواع مختلف اختلالات روانی رنج میبرند. ما باید دیدگاه خود را نسبت به خشونتهای خانگی و خشونت علیه همسر تغییر بدهیم و بیشتر به این واقعیت مطرح شده در این تحقیق فکر کنیم.
مطلبی که خواندید ترجمه و اقتباسی از مقاله دکتر David Ludden بود. دکتر لادن، استاد دانشگاه در رشته روانشناسی است.