این مطلب نوشتۀ “جان کیم”، زوج درمانگر و مشاور خانواده است. او مشاور زندگی و درمانگر خصوصا در روابط میان انسانها است. جان، لقب خاصی دارد؛ او با عنوان “تراپیست خشمگین” شناخته میشود و وبلاگی به همین نام دارد. این تراپیست، مطلبی را که در ادامه میخوانید، در ۲۶ دسامبر ۲۰۱۹ نوشت و به طور جدی تلاش کرد تا به سبک زندگی تازۀ انسانها، رابطه باز و چند معشوقگی نگاه دیگری بر خلاف مدل زندگی پیشین خود داشته باشد.
اول از همه، تکلیف یک چیز را روشن کنیم: رابطه باز به معنى چند معشوقگی نیست. خیلى از افراد این دو را با هم اشتباه میگیرند. ولى ما در ادامه، این دو مفهوم را به طور جداگانه تعریف و تفاوت آنها را مشخص میکنیم:
رابطه باز (Open Relationship) به عنوان یک رابطه غیر انحصاری، محرمانه و صمیمى بین همسران است که محدودیت ارتباط جنسى در آن وجود ندارد و افرادى که داراى اینرابطه هستند همزمان میتوانند چند شریک جنسى داشته باشند و هیچ نوع وابستگى و تعهدى هم بین این دو نفر وجود نداشته باشد.
ولى اصطلاح پولیاموری یا چندمعشوقگی اساسا یک رابطۀ محرمانه، صمیمى و عاشقانه بین دو شخص است که با هم توافق کردهاند حداقل با تعداد محدودى از افراد دیگر که با آنها رابطۀ صمیمى دارند هم رابطه جنسى داشته باشند.
در واقع، یک رابطه چندمعشوقگى به معنى داشتن چندین معشوق یا شریک عاطفى به طور همزمان است با علم به اینکه همه در جریان و اطلاع روابط یکدیگر هستند.
به طور خلاصه یک رابطه باز به معنى این است که شما همچنان یک شریک اصلى و ثابت در زندگى خود دارید ولى هر دو نفر شما اجازه دارید شریکهاى جنسی دیگر هم داشته باشید. ولى چندمعشوقگى یعنى داشتن چندین رابطه عاشقانه و جنسى همزمان با چند نفر که هیچ کدام نفر اصلى یا مخاطب خاص نیستند.
هر دوى این اصطلاحات، زیر مجموعه «چند همسرى اخلاقى یا شرعى» قرار میگیرند ولى با هم مترادف و یکسان نیستند. شما میتوانید این اصطلاحات را هم به طور یکجا استفاده کنید و هم جداگانه.
در درجه دوم، من تا به حال این نوع رابطههاى دونفره را تجربه نکردهام. من تمام عمرم را در رابطههاى تک همسرى بودم. میتوانم حدس بزنم که تصور شما از من این است که چون در زندگیام داراى چندین رابطه تک همسرى بودم، به همین دلیل این موضوع مرا نگران میکند.
البته من فکر میکنم وقتى افراد از من درباره رابطه باز و مزیتها یا بدیهاى آن میپرسند به دلیل حرفه و تخصصم در این زمینه است، نه بخاطر اینکه تصور میکنند تجربه شخصى در این زمینه داشتهام. درواقع دلیل سوال آنها این است که میخواهند نظر یا دیدگاه یک مشاور یا درمانشناس (تراپیست) را هم درباره رابطه باز بدانند؛ اینکه این نوع رابطه به درد آنها مى خورد یا رابطه سالمى است و یا آنها میتوانند در این نوع رابطه دوام بیاورند یا نه!
ولى من نمیتوانم هویت و شخصیتم را از رفتارم جدا کنم. البته شاید بتوانم ولى قطعا انتخابم نیست. قبل از اینکه پاسخ واضحى به سوالات مطرح شده بدهم، ابتدا کمى توضیحات مقدماتى میدهم.
من چطور زیستم و نگاهم به رابطه باز چه بود؟
من هم مثل شما هستم و مثل شما بزرگ شدهام. تفکر من هم درباره ازدواج یا داشتن یک رابطه عاشقانه و دونفره این بود که «یک» نفر را پیدا کنم و با هم پیمان زناشویى ببندیم، بچه دار شویم و با خوشبختى در کنار هم تا ابد زندگى کنیم. این شخص بهترین دوست زندگى، همنفس و همان معشوق ابدى است.
من بزرگ شدم و ازدواج کردم. همان راهى را رفتم که در رمانهاى عاشقانه خواندم و در فیلمها دیدم. من هم درست شبیه آن چیزی که در ذهن شماست، در مکان زیبایى مثل قله کوه در مقابل معشوقم زانو زدم و عشقم را به او ابراز کردم. این ازدواج پنج سال طول کشید و بعد به طلاق منجر شد. بعد از این رابطه زناشویى، روابط زیادى را تجربه کردم. سه سال با یک نفر، سه سال دیگر با شخصی دیگر و تمام این رابطههاى زناشویى و عاشقانه در اوج احساس و عشق اتفاق افتادند.
چیزى که من در تمام آن روابط عاشقانه متوجه شدم این است که رابطهها به سختى ساخته میشوند و نگه داشتن آنها هم به زحمت و سختى بسیار زیادى نیاز دارد. اصلا چه چیز با ارزشى در زندگى وجود دارد که به تلاش و زحمت نیاز نداشته باشد؟
از طرفى، شما پنجاه درصد قضیه هستید و تنها یک طرف هر رابطهاید. بنابراین هیچ اهمیتى ندارد که چقدر در زندگیتان راجع به عشق آموختید یا چه راه درازى را طى کردید، بلکه شما فقط میتوانید قسمت مربوط به خود را کنترل کنید.
در نهایت، متوجه شدم که ما وقتى در طول زمان حرکت میکنیم، تعاریف و خواستههایمان هم تغییر میکنند. قطعا تعریف و خواسته شما از عشق در زمان دانشجویى، تفاوت زیادى با تعاریف و خواستههاى امروز شما دارد. البته این چیز خوبى است و نشان دهنده این واقعیت است که شما زنده هستید و نفس مى کشید و تغییر میکنید.
همین مساله در مورد عشق و رابطههاى عاشقانه هم صدق میکند. آدمهایى که در یک رابطه زناشویى یا دو نفره وارد میشوند چوب خشک که نیستند. آنها منعطف و سازگار با تغییرات هستند. به مرور در حال تغییرند. در واقع، این تاثیر تربیت، رسانهها، جامعه، فرهنگ و مذهب است که در ما چنین باورى ایجاد میکنند که ما مثل چوب خشک هستیم و باید در یک چارچوب قرار بگیریم.
سایر فرهنگها، چطور عمل میکنند؟
مثلا در کشور تایلند، پسربچهها میتوانند در سنین پایین رابطههایى را تجربه کنند. رابطه جنسى آزاد است. داشتن یک رابطه جنسى در این کشور به سادگى سفارش دادن یک همبرگر است. با این حال، همین نوع رفتار و آزادى ممکن است در کشور دیگرى، سلامت مردم را به خطر بیندازد. دنیایى که شما در آن رشد کردهاید یا همین حالا در آن زندگى میکنید، روى طرح کلى زندگى شما تاثیر میگذارد.
حقیقت این است که ما آزادانه و به تنهایى فکر نمیکنیم. همه ما براى پیروى از آداب و آیینهاى بخصوصى برنامهریزى شدهایم. حتى اگر ما خودمان را تغییر داده و از پیله خود خارج شده باشیم، باز هم تاثیر بایدها و نبایدهایى که با آنها بزرگ شدیم، همچنان روى ما تاثیر میگذارد. این همان دلیلى است که وقتى من درمورد رابطه باز فکر میکنم، دچار نگرانى و اضطراب میشوم.
بسیار خوب حالا به سراغ جواب سوالهاى اول بر میگردیم؛ آیا رابطههاى باز نتیجه خوبى دارند؟ من ترجیح مى دهم براى پاسخ به این سوال، شما را با خودم در طى مسیر و روند سختى که گذراندهام همراه کنم و به عنوان یک مشاور و درمانشناس، هزاران موردى که ماجراى رابطههاى آنها را شنیدهام براى شما بازگو کنم؛ همچنین به عنوان شخصى که مختصرى تجربۀ شخصى در زمینه رابطههاى عاشقانه داشته است، تصور میکنم که این شیوه بهترین و صادقانهترین روش پاسخگویى به این سوال باشد.
آبرى ماکوس، شخصى است که به طور علنى از رابطه تک همسرى خارج شده و به روابط باز روى آورده است. به گفته خودش، از روزى که دوست دخترش را در حین همبستر شدن و خوابیدن با شخص دیگرى دید، قید این نوع رابطه را هم زد. بله درست است! در روابط باز، عواطف و احساسات محو نمیشوند و ممکن است روح و احساس یک شخص از روى حسادت آسیب ببیند.
اما سوال من اکنون این است: چه میزان از این احساسات از خودخواهى، کنترل، ناامنى، مالکیت و تعصب و «بایدها» نشات مى گیرد؟ وقتى خودم بنا به تجربۀ شخصى به این سوال فکر میکنم، به جرات میتوانم بگویم که همه آنها!
شخصا وقتى به این فکر میکنم که نامزدم میتواند شخص دیگرى را براى رابطه جنسى انتخاب کند، احساس ناامنى میکنم؛ چون فکر میکنم من براى او کافى نیستم و او به محض اینکه شخص بهترى از من را پیدا کند براى همیشه من را ترک خواهد کرد. اما اگر واقعا نسبت به خودم و این رابطه، احساس امنیت داشته باشم، آیا باز هم دچار چنین احساساتى میشوم؟ نمى دانم!
در این ویدیو، سوزان وینتر، به سوالی در همین رابطه میپردازد. او در پاسخ به یکی از کاربران وبسایتش که پرسیده “آیا رابطه باز کار میکند یا نه؟” توضیحات مفصلی میدهد.
ولى باید بپذیریم که این احساسات، واقعى هستند و هر دو طرف رابطه، باید روى آنها کار بکنند و در یک رابطه باز، صداقت داشته باشند تا رابطۀ موفقى را تجربه کنند. در غیر این صورت، ممکن است خشم و دلخورى شدیدى بین طرفین به وجود بیاید و ناگهان تبدیل به یک زدوخورد جنسى شود؛ حتی با وجود اینکه طرفین قبول کردهاند که هر دو نفر آنها میتوانند با افراد دیگر هم رابطه جنسى داشته باشند و باز هم براى رابطه جنسى به سوى همدیگر برگردند.
شاید به ظاهر مسخره و احمقانه به نظر برسد ولى باور کنید من موارد مشابهى را دیدهام که طرفین با وجود اینکه با هم در مورد چیزهایى توافق کردهاند، ولى باز هم سر همان چیزها با هم اختلاف پیدا کردهاند.
براى مثال یک رابطه سه نفره! یک رابطه فانتزى که به ندرت در واقعیت تبدیل به همان فانتزى میشود که در ذهن ماست.
قطعا چنین فانتزى درمورد رابطه باز هم وجود دارد. این تصور که شما میتوانید همزمان با شخصى خارج از رابطه دو نفرۀ خود رابطه جنسى داشته باشید، شبیه بلیط بخت آزمایى است؛ خصوصا اگر شما با همان شخص از زمان دانشگاه همکلاسی بودهاید.
این مسئله، کاملا طبیعى و عادى است که شما بخواهید با افراد دیگر هم ارتباط داشته باشید، ولى این خواست طبیعى به معنى این نیست که میخواهید با آن افراد هم ارتباطى عاطفى را شکل دهید.
این رفتار حتى میتواند یک راه حل ممکن براى احیاى دوباره رابطه دونفرهتان یا شاداب کردن آن و جلوگیرى از خیانت باشد. این مساله، درست است که وقتى با شخص دیگرى هم ارتباط جنسى داشته باشید، ممکن است به شریک زندگیتان هم به تبع آن، نزدیکتر شوید. ما خیلى وقتها بدون قصد خاصى این کار را میکنیم چون در ذهنمان از آنها یک فانتزى و تصویر رویایی میسازیم.
کنجکاوى ما درموردِ بودن در کنار شخصى دیگر ما را مجبور میکند که به جاى حضور فکرى در رابطه کنونیمان، در ذهنیات خود غرق شویم.
اگر خیالپردازیها رنگ حقیقت بگیرند، چه خواهد شد؟
اگر این خیالات به واقعیت بپیوندد، آن حباب میترکد و دیگر فقط یک خیال در ذهن ما نیست. ما حضور بهترى در زندگى و رابطه عاشقانه خود خواهیم داشت و خیلى وقتها با تجربه رابطه هاى جنسى جدید، رابطه زناشویى فعلى خود را تحسین میکنیم و متوجه میشویم که اصلا مرغ همسایه غاز نیست.
به همین دلیل، خیلى از افرادى که رابطههاى جنسى دیگر را تجربه میکنند، به سمت رابطه با همسر خود باز میگردند. البته این اتفاق، مانند تجربه یک سفر است و همانند دیدن جاهاى جدید، تجربیات جدید و شگفتانگیزى به شما میدهد. ولى با این حال، ممکن است باعث شود که بیشتر از قبل قدر خانه خود را بدانید و دلتان براى تخت خوابتان تنگ شود.
براى اینکه یک رابطه باز دوام داشته باشد، نه تنها هر دو طرفِ رابطه باید بپذیرند که طرف مقابل، تجربه رابطههاى جنسى جدید داشته باشد، بلکه همدیگر را تشویق به چنین رابطههایى هم بکنند. البته شما نیازى به دانستن جزییات آن ندارید ولى باید به جایى برسید که از طرف رابطهتان بخواهید که به دنبال برقرارى رابطه جنسى با دیگران باشد. در واقع، خود شما از آنها میخواهید که چنین تجربههایى را داشته باشند؛ براى لذت خودشان!
البته که این کار راحتى نیست و خیلى از افراد چنین قدرتى را ندارند! این رفتار، نیاز به اعتماد بینهایت به آن رابطه، به طرف مقابل و به خود دارد.
اگر به این مسئله از دید روحى و روانى (نه مذهبى) نگاه کنم، حس میکنم که عشق، بیپایان است. همه ما به عنوان انسان به هم وابسته هستیم و البته هر وابستگى و ارتباطى با بقیه فرق دارد و منحصربفرد است. این ارتباطها و وابستگیها، چیزهایى هستند که ما را میسازند، ما را ویران میکنند و دوباره میسازند.
معنى زندگى همین است؛ گستردگى روابط انسانى و تاثیر آنها روى ما و روند تغییر ما. مهم نیست که این ارتباط یا وابستگى از طریق دوستى، رابطه خونى یا رابطه جنسى باشد. ارتباط، ارتباط است؛ چرا ما باید خودمان را از آن محروم و یا محدود کنیم؟
من معتقدم ما همانى را ملاقات میکنیم که قرار بود ملاقات کنیم و با این برخورد و یکى شدن، هر دوى ما تغییر خواهیم کرد. همین چیزها زندگى را زیبا میکند. چرا باید با مفاهیم عشق و رابطه جنسى، بین آنها فرق بگذاریم؟
اگر بخواهم به این مسئله از دید بیولوژیک نگاه کنم، به شما میگویم که ما براى زندگى با یک نفر، آن هم تا آخر عمر ساخته نشدهایم؛ ولى ساختار اجتماعى و چارچوبها با یک حصار حجب و حیا، ما را از “منحرف شدن” از وضعیت کنونى حفظ میکند.
واقعیت این است که بدن ما به دنبال تنوع است. ما موجودات کنجکاوى هستیم. صاحب خیالات و تصورات عجیب هستیم. ما به این شکل خلق شدهایم.
مروری بر جنبه «بدیهى» مساله رابطه باز
دو نفرى که در یک رابطه باز هستند نه تنها باید همفکر باشند بلکه واقعا باید با هم صادق هم باشند. آنها باید از همدیگر بپرسند که آیا قدرت تحمل و ظرفیت دیدن این صحنه را دارند که طرف رابطهشان در کنار شخص دیگرى بخوابد و با این مسئله موافق هستند یا خیر.
نه فقط بخاطر اینکه این مسئله را مدیریت کنند بلکه به او اجازه ندهند که در رابطهشان با شخص دیگر دخالت کند. اگر شما توانایى و قدرت تحمل چنین چیزى را ندارید و نمیتوانید شریک عاطفى خود را با شخص دیگرى همبستر ببینید، بهتر است رابطه خود را باز نگذارید.
من قطعا میتوانم بگویم که خودم به هیچ وجه نمیتوانستم این کار را در سنین بیست سالگى و یا حتى سى سالگىام انجام دهم. درواقع چنین «ظرفیتی» را نداشتم. من اعتماد بنفس و خویشتن دارى کافى نداشتم تا این چیزها را تحمل کنم و از درون بِهَم نریزم. من روى روابط جنسیام با شریک زندگیام به شدت حساس بودم.
تفکر من درباره عشق متعصبانه بود. شما در عشق همه وجودتان را فقط براى یک نفر میگذارید. هر تفکر دیگرى غیر از این غلط و بهانهاى براى خیانت است. اما مهمتر از همه اینکه من دیدگاه روحى و روانى به این مسئله نداشتم. و این تنها انتخاب و راهى بود که میتوانستم یک رابطه باز را انتخاب کنم و به سمتش بروم.
اگر بخواهم از دید روحی-روانى به این موضوع نگاه کنم، ما موجواتی داراى تمایلات جنسى و در طالب زیبایى در هر رابطه هستیم.
اما جنبه «غیربدیهى» مسئله چیست؟
اگر شما تجربه رابطههاى جنسى متعدد و با افراد دیگر غیر از شریک زندگى خود داشته باشید، آیا نباید در کنار این رابطه جنسى، فضایى هم براى وابستگى عاطفى باز کنید؟ آیا با این کار، رابطه اصلیتان را به خطر نمیاندازید؟ همه ما میدانیم که قدرت احساسات، بیشتر از منطق است.
بنابراین فقط با گفتن یک حرف منطقى که «ما نباید به خودمان اجازه بدهیم که عاشق کس دیگرى به غیر از شریک زندگیمان شویم» به این معنى نیست که عملا مرتکب چنین کارى نخواهیم شد. ما چطور میتوانیم جلوى این اتفاق را بگیریم وقتى عشق منطق نمیشناسد؟
از طرفى میگویم شما نمیتوانید جلوى آن را هم بگیرید. شما عمدا دنبال این کار میروید ولى اصلا مهم نیست که قصد شما تا چه اندازه قطعى باشد؛ هر نوع صمیمیتى با دیگران میتواند منجر به عشق شود. یک بوسیدن ساده میتواند شما را روزها به فکر فرو ببرد و از رابطه اصلیتان دور کند. این فکرها میتوانند تبدیل به احساسات واقعى و وابستگى عاطفى شوند. شاید زمان زیادى را با طرف جدید رابطه نگذرانید (شخصى غیر از شریک زندگی) ولى فکرتان کجاست و قلبتان واقعا در چه شرایطی به تپش میافتد؟
از طرف دیگر میگویم که شما میتوانید عشق را از شهوت جدا کنید. محدودیتها و مرزها را خودتان مشخص میکنید؛ پس وابستگیهاى شما فقط به رابطه جنسى محدود میشود. شما میتوانید تصمیم بگیرید که عاشق چه کسى شوید و چطور به او عشق بورزید. تا وقتى که با خودتان و شریک زندگیتان صادق و روراست باشید میتوانید این مسئله را کنترل کنید. البته کار سادهاى نیست و باید قاطعانه تصمیم بگیرید که آیا میتوانید از عهده این کار بر بیایید یا خیر. بنابراین سوال اصلى این است: آیا توانایى تمایز بین عشق و رابطه جنسى را دارید؟
اگر یکى از طرفین رابطه بتواند شریک هاى جنسى زیادى داشته باشد ولى طرف دیگر نتواند و با این مسئله مشکل داشته باشد، چه؟ قطعا رابطه منصفانه و متعادلى نخواهد بود.
پس این مسئله کاملا به خود شما بستگى دارد و باید قاطعانه تصمیم بگیرید که آیا واقعا میخواهید یک رابطه باز را انتخاب کنید یا خیر. در سوی دیگر من نگران چیز دیگرى هستم که شما را هم نگران کرده است؛
برای آنکه یک رابطه باز به خوبی کارایی داشته باشد، باید در نظر داشته باشید که این یک مسابقه برای مقایسه اینکه شریک زندگی شما، چه تعداد رابطه داشته و شما چقدر کمتر یا بیشتر داشتهاید نیست! این مساله را فراموش کنید که این یک مسابقه است و شما هرچه فرد بیشتری را به داخل زمین مسابقه بکشید، برندهاید؛ بلکه مساله صرفا بر سر این است که شما چه مقدار احساس آزادی برای داشتن “تجربه” بیشتر داشته باشید. به علاوه اینکه فکر میکنید چه کسی میتواند چندین و چند رابطه جنسی را به طور همزمان پیش ببرد؟ خوشبختانه نه شما وقت و انرژیاش را دارید و نه شریک زندگیتان.
رابطه باز فقط خوابیدن با افراد دیگر نیست
تصور عموم مردم این است که روابط باز فقط براى داشتن آزادى در خوابیدن و همبستر شدن با افراد دیگر است. اگر تفاوت اصلى فقط همین است پس چه لزومى دارد که در یک رابطه دو نفره باشید؟ اگر باورتان از رابطه باز این است، پس باز کردن رابطهتان نه تنها دردى از شما درمان نمیکند بلکه فقط یک سراشیبی براى از بین بردن رابطه اصلیتان است.
باور من این است که اگر شما میخواهید یک رابطه باز داشته باشید، اول باید پایه و اساس آن را شکل دهید. این رابطه، بدون پایه و اساس مناسب دوام نمیآورد. بنابراین:
- رابطه شما باید یک رابطه قلبى و محکم باشد. اگر شما در حال حاضر مشکلاتى در ارتباط با یکدیگر دارید، باز کردن رابطهتان نه تنها راه حل نیست، بلکه همه چیز را بدتر میکند. باز کردن رابطه باعث میشود که به جاى تمرکز بر روى کمبودها و نیازهاى رابطه، از مشکلات فرار کنید. یک رابطه باز به اعتماد بسیار زیاد بین طرفین رابطه نیاز دارد. اگر شما نتوانید به شریک زندگى خود اعتماد داشته باشید، باز کردن رابطه فقط نقش یک مسکّن را خواهد داشت. پس باید قصد و نیت شما از باز کردن رابطه، روشن و شفاف باشد. اینکه میخواهید از مشکلات فرار کنید یا برعکس، میخواهید مشکلات خود را حل کنید؟
- هر دو طرف یک رابطه باز باید با هم کاملا صادق و روراست باشند. آیا این رابطه باز را واقعا براى خودتان میخواهید یا براى طرف مقابلتان و در مجموع برای استحکام بخشیدن به زندگی؟ البته “خواستن برای طرف مقابل” نباید شبیه به یک نوع ترحمآمیزی باشد چون فقط باعث رنجش و دلخورى او میشود. شما کادو نمیدهید؛ یادتان باشد که همواره برای ارتقای سطح زندگی خود، آنگونه که راهش را یافتهاید حرکت میکنید. مواردى از رابطههاى باز بوده که یکى از طرفین تمایل و علاقهاش را به برقراری روابط جنسى خارج از رابطه اصلیاش از دست داده و کاملا به برقراری رابطه با یک نفر (که همان شما هستید) میخواهد برگردد؛ در چنین شرایطی، هیچ اشکالی ندارد که شما همچنان به سبکی که پیشتر توافق کردهاید (همان رابطه باز و رها) زندگی کنید اما نباید اجازه دهید که کنترل اوضاع از دستتان خارج شود و شریک شما، حس بیاعتمادی و ناامن بودن کند.
- در روابط باز باید قوانین و قراردادهایى وجود داشته باشد که طرفین رابطه آن را بپذیرند وگرنه باز کردن رابطه منجر به بى بندوبارى خواهد شد. چیزى که بیشتر از همه به رابطه آسیب میزند، عدم صداقت است نه تعدد روابط جنسى. مهم نیست که چه تعداد پارتنر یا شریک جنسی دارید؛ مهم این است که طرف مقابل شما همه چیز را بداند. او نمیخواهد از جزییات خبر داشته باشد اما نباید کاملا بی خبر بماند. شما چه کسى را خارج از رابطه میخواهید ملاقات کنید؟ آیا شریک شما آن شخص را تایید میکند؟ هر چند وقت یک بار این شخص را ملاقات میکنید؟ چه اندازه همدیگر را در جریان این ملاقاتها قرار میدهید؟ اینها اطلاعاتى است که باید درباره آنها با شریک اصلی خود گفتگو کنید و به جواب روشنى برسید. حتی میتوانید بر سر این موضوع حرف بزنید که آیا اصلا لزومی دارد یا او میخواهد همه چیز را بداند یا نه! در غیر اینصورت، هر کدام از شما که شروع به دروغ گفتن راجع به این چیزها کنید، ممکن است بدترین ضربه را به رابطه دو نفره خود وارد نمایید. اگر شما در رابطه باز خود به همدیگر اعتماد متقابل نداشته باشید، با هم روراست نباشید یا قراردادها را زیر پا بگذارید، آنگاه عواقبى مانند خیانت در کمین رابطه شما خواهد بود.
چیزى که بیش از همه راجع به این مسائلی که گفته شد و به شدت آن را جالب و جذاب کرده این است که ما به طور رسمى و روشن درباره این موضوعات شروع به گفتگو با هم کردهایم. ما داریم راجع به این موارد با یکدیگر “حرف” میزنیم.
دنیا به سرعت در حال تغییر است و انسانها به دنبال تعاریف جدیدى براى لذت و شادى هستند. ما درحال به چالش کشیدن سبکهاى قدیمى هستیم.
این اتفاق در بسیارى از بخشهاى زندگى ما مثل سلامت، کار، تناسب اندام و حالا هم عشق در حال رخ دادن است اما این تغییرات ساده نیستند.
زیر سوال بردن مدلها و سبکهاى زندگی قدیمى و کهنه، ابتدا با مقاومت و عدم پذیرش مردم روبرو میشود. یکى از این مردم هم خود من هستم. چون مقوله ازدواج و تکهمسرى، وابستگى عمیقى به مذهب و ساختار هویتى ما دارد و به آنها گره خورده است. ما در طى سالیان با کمک این مفاهیم، هویت، خوبیها و بدیها، نحوه زندگى و بسیارى از بایدها و نبایدها را مشخص کردهایم و به آن دل بستهایم.
اگر تمام این مسائل زیر سوال بروند، ساختارها از بین خواهند رفت. آنوقت هر چیز دیگرى هم زیر سوال میرود. در نتیجه مردم به سرعت به این مسئله مهر باطل میزنند. شاید در حین خواندن این مقاله احساس کنید این یک نوع حمایت و دفاع از آن تفکر غالب (پیشین) است.
در واقع من در نقطهاى از زندگى قرار دارم که دیگر نمیخواهم از چیزى بترسم یا به احساس ناامنى و یا جبههگیرى اجازه دهم که همچنان مرا گرفتار سنتها کند. من در مورد هر چیزى که در دنیا امکانپذیر است کنجکاو هستم. خودم هم مطمئن نیستم که این کنجکاوى من بخاطر فرزندى است که در راه دارم یا اینکه میخواهم بخاطر درک بیشتر او در آینده، نگاه جدیدى به زندگى داشته باشم. شاید هم چون دارم پیر میشوم و تازه فهمیدهام که زندگى چقدر کوتاه است.
ولى در نهایت میخواهم که کوله بار تجربیات گذشته که همچنان با خود به دوش میکشم را دور بریزم و شروع کنم دوباره از نو با کنجکاویهایم چیزهاى جدید و به ظاهر ناخوشایند را تجربه کنم. چون در این چهل و شش سالى که روى این کره خاکى زندگى کردم، تمام چیزى که یاد گرفتم این است که هیچکس به جز خود شما نمیداند که واقعا بهترین چیز برایتان چیست. شما مدام در حال تغییر هستید. من به کنکاش درباره «منِ» درونى، بسیار علاقمندم و دوست دارم سوار بر هواپیماى روح شوم تا دید جدیدى نسبت به دنیا به دست آورم و به سیر تحول شخصیتى خودم ادامه بدهم.
در نهایت آیا واقعا رابطه باز خوب است و براى ما فایده دارد؟
واقعا نمیدانم! خودم تا به حال چنین تجربهاى نداشتم ولى نسبت به بحث و گفتگو درباره آن مشتاق هستم؛ برخلاف قبل که اصلا تمایلى به این کار نداشتم!
شما بالاخره باید تصمیم بگیرید که چه نوع رابطهاى را میخواهید در زندگیتان داشته باشید. رابطه تک همسرى، چندمعشوقگى، رابطه باز یا ترکیبى از تمام آنها؟!
این زندگى شماست. قلب و جسم شماست که براى آن تصمیم میگیرد. اگر میتوانید ذهنیت خود را تغییر دهید، هیچ مشکلى نیست. فقط باید با خودتان صادق باشید. این نکته مهمترین مسئله است.
احسنت