زورگویی معمولا یکی از غیرقابل پذیرشترین و بیمنطق ترین رفتارهای انسان است. هر کسی در هر سنی، از جمله آدمهای زورگو و قلدر هم میدانند که این کار اشتباه است.
اما به نظر نمیرسد که راه مناسبی برای حل این مسئله وجود داشته باشد. از جمله دلایلی که حل این مشکل را سخت میکند این است که زورگویی به نفع شماست و گاهی وقتها لذت بخش است.
اضطراب، قدرت و زورگویی
انسانها از طریق ارتباط و تعامل با هم به تکامل میرسند. ارتباط و اتصال به دیگران یکی از قویترین انگیزههای انسانی برای زندگی و پیشرفت است. از طرفی ما نیاز عمیقی به پذیرش و تایید دیگران داریم.
این مسئله ممکن است منجر به تضاد عمیقی شود چون ما نیاز عمیقتری به دوری کردن از اضطراب داریم. به طور کل اینگونه میتوان بیان کرد که اگر افرادی اذعان به این دارند که در تنهایی و انزوا راحتتر هستند، دروغ نمیگویند اما همچنان نیازمند نوعی از تایید دیگران هم هستند.
یک روش معمول برای کاهش اضطراب این است که نیروی کنترل را در خودمان بالا ببریم. هیچ چیز بیشتر از قدرت و عزت نفس درونی، نمیتواند نیروی کنترل را در ما تقویت کند.
ما به خوبی میتوانیم این مسئله را در ارتباط و تعامل با همدیگر احساس کنیم. به عبارتی این قانون در تمام روابط انسانی یکسان است.
هر بچهای وقتی خانه را به قصد رفتن به مدرسه ترک میکند، به دلیل دور شدن از فضای حمایتی خانه، دچار اضطراب شدید میشود. دلیل این اضطراب این است که نیاز شدیدی به پذیرفته شدن و تایید دارد.
از طرفی نیاز بیشتری دارد که بر ترس خود غلبه کند. این نیاز به رهایی از ترس و کسب قدرت خودش را در اشکال مختلفی نشان میدهد، مثل جمع کردن و تشکیل دادن یک گروه، طرد کردن دیگران و همچنین زورگویی علنی.
محققین مطالعهای در این باره انجام دادهاند و درباره دانشآموزانی که مورد زورگویی واقع شدهاند و همچنین دانشآموزان قلدری که به بقیه زورگویی میکنند، مطالعه و تحقیق کردند که ببینند آیا این تفاوتِ رفتار در این دو دسته از دانش آموزان ریشه در ساختار فیزیولوژیکی آنها دارد یا خیر.

آنها به طور ویژه سطح مادهای به نام پروتئین مولد-سی (CRP) را در بدن این دانشآموزان اندازهگیری کردند. سطح این پروتئین در زمانی که شخص، برافروخته و خشمگین میشود بالا میرود.
اغلب از این تست برای تعیین آسیبهای پنهان استفاده میشود. از طرف دیگر بالا بودن بیش از اندازه سطح این پروتئین نشاندهندۀ سیستم ایمنی بیش از حد فعال و تحت فشار است. خلاصه بالا بودنِ میزان این پروتئین در بدن، مطلوب و خوشایند نیست.
مطالعات نشان میدهد که کودکانی که تحت زورگویی بقیه دانشآموزان قرار میگرفتند نسبت به سایرین سطح پروتئین CPR بالاتری داشتند.
اصلا حس خوبی نیست که در زمان کودکی با تحقیر و زورگویی دیگران پا به دنیای بیرون و اجتماع بگذارید. چیزی که در این مطالعه متوجه شدم و بیشتر مرا نگران کرد این است که سطح این پروتئین در کودکان قلدر و زورگو پایین تر از حد نرمال بود.
در ویدیویی که به همت یونسکو ساخته شده است، قصه خیالی 3 کودک را میشنویم که تحت شرایط خاص و عموما به دلیل خروج از کشور خودشان، اسیر زورگویی و قلدری اطرافیان میشوند.
بنابراین، همین طور که مشهود است، قدرت زورگویی هم از جنبه اجتماعی و هم فیزیولوژیکی فوایدی به دنبال دارد. اینکه این عوامل در بزرگسالان به چه نحوی تاثیرگذار است، دقیقا مشخص نیست.
اگر شما بخواهید قدرت زورگویی یا کنترل بر دیگران را رها کنید، چه دلیلی ممکن است داشته باشد؟ بخصوص زمانی که از شدت اضطراب زیاد آرامش خود را از دست میدهید. البته این داستان خودش را دارد.
هر کودکی به شدت نیاز به تایید و پذیرش دیگران دارد. با این حال، چطور میتوانیم با این مسئله کنار بیاییم که طرد کردن دیگران به او قدرت و اعتماد بنفس بیشتری می دهد؟ این یک دور باطل است ولی دلیل اصلی این دوگانگی کامل مشخص است؛ اضطراب.
من نمیدانم چطور میتوان تاثیر زورگویی را بر جامعه اندازه گیری کرد. این مطالعه نشان میدهد که تاثیر منفی و آسیب ناشی از زورگویی در سنین کودکی، عمیق و آسیب زننده است.
داستانی از یک پسر ۱۶ ساله را به یاد دارم که در منطقه خلیج به یک دختر نوجوان تجاوز کرد. چیزی که آزار دهندهتر از کار این پسر بود این است که همکلاسیهای این دختر به جای اینکه در آن شرایط بحرانی از او حمایت کنند، از او عکس گرفتند و در فضای مجازی پخش کردند. در واقع این دختر از هر طرف مورد آزار و سوءاستفاده قرار گرفت؛ هم به طور مستقیم و در دنیای واقعی و هم در فضای مجازی.
او در فضای اینترنت آماج طعنههای جنسی قرار گرفت و نهایتا دست به خودکشی زد و درگذشت!
یکی از همکاران من، پسری داشت که در اوایل سن ۷ سالگی به شدت مورد آزار و زورگویی قرار گرفته بود. او بعد از این اتفاق به شدت دچار اضطراب و ترس شد و هیچ چیزی نمیتوانست این اضطراب را از بین ببرد. تا سن ۲۵ سالگی او این اضطراب را تحمل کرد و با آن جنگید ولی دیگر نتوانست طاقت بیاورد و بالاخره تسلیم شد.

مشاهدات زورگویی ها
- اول، بیشتر زورگویی ها و قلدریها دور از چشم معلم در کلاس درس یا مدرسه اتفاق میافتد. حتی وقتی که کودک از یک گروه طرد میشود، ممکن است اتفاقی مخرب و ویرانگر برای او باشد. چون پذیرفتن مسئولیتها به تنهایی امکان پذیر نیست.
- دوم، کودکان ما در سنی هستند که در حال کشف و پیدا کردن هویت شان میباشند. بیشتر این شناخت و کشف، بستگی به نوع رفتار و تایید هم سن و سالان آنها دارد. به دلایلی، این تایید و پذیرش معمولا از طریق افراد یا گروههایی دریافت میشود که کمتر از همه، احتمال تایید از سوی آنها وجود دارد. وقتی شخص دیگری هویت شما را تعریف کند، روی شما قدرت و تسلط پیدا مییابد.
- سوم، برخی بر حسب تجربه بر این باور هستند که تمام این اتفاقات باید در خانه و توسط خانواده انجام شود. اما این تفکر و دیدگاه چند ایراد اساسی دارد. در مقابل خانوادههای مسئولیتپذیر و کارآمد، عبارت «خانواده از هم گسیخته» هم وجود دارد. من تا به حال هیچ خانوادهای را ندیدم که مطلقا و بدون عیب رفتار کنند و هیچ عملکرد نادرستی نداشته باشند. همه انسانها، دارای برخی الگوهای رفتاری غلط و مسئلهدار هستند که این رفتارها اکثرا ریشه در تربیت خانواده دارد. حتی اگر کودکی در یک خانواده درست تربیت شده باشد باز هم ممکن است به راحتی تحت زورگویی و قلدری دیگران قرار بگیرد. دقیقا مانند یک حیوان اهلی که ناگهان در دل حیات وحش رها میشود. این کودک یا خشن و گردن کلفت میشود یا مچاله و ضعیف، که هیچ کدام اصلا خوب نیست.
- چهارم، بحثی که پیش میآید این است که مدرسه یکی از مراحل مهم برای اجتماعی شدن کودکان است. با اینحال، رفتن به محیطی که آرامش، عشق و شادی، فدای حس غلطی به نام قدرت و قلدری می شود، هیچ وقت از آن کودک، یک انسان دلسوز و مهربان نمیسازد. مدرسه برای کودکان، محیطی برای یادگیری مهارتهای رهایی از بدرفتاری فراهم میکند. مطالعات زیادی نشان میدهد که الگوهای رفتاری در کودکان قبل از سن ۱۲ سالگی شکل میگیرد و برای همیشه ثابت میماند. بچههایی که در این دوران در مدرسه جزو بچههای قلدر و زورگو میشوند، با احتمال بیشتری در آینده رفتار پرخاشگرانه از خود نشان داده و همچنین دچار رنجی مزمن میگردند. اما بسیاری از کودکانی که غرورشان نابود میشوند، بقیه زندگی خود را با ترس میگذرانند.
- پنجم، کودکانی که در خانه تحصیل میکنند و مدرسه خانگی دارند، رفتار بهتری در آینده و زندگی خود خواهند داشت. بر مبنای مشاهدات انجام شده از چندین خانوادههایی که کودکان خود را به جای فرستادن به مدرسه در خانه آموزش دادهاند، معلوم شده که آنها فرزندان خلاقتری تربیت کردهاند که بدون نیاز به سلسله مراتب کلاسهای درس پیشرفت میکنند.
- ششم، ما زندگیای داریم که مردمان صد سال پیش اصلا تصور آن را هم نمیکردند. آیا ما واقعا از مردمان آن نسلها شادتر و مهربانتر هستیم؟ پیشرفت امکانات و کسب موفقیتها، ذات بشر را تغییر نمی دهند. شواهد مربوط به وجود رنجهای مزمن در میان بزرگسالان به شدت در حال افزایش است.
- در پایان، ارتباط تنگاتنگی میان میزان رویدادهای ناخوشایند در زمان کودکی (ACE score) و ناتوانی وجود دارد. همانطور که درد، باعث ایجاد اضطراب و ناامیدی میشود، این اتفاق هم عجیب نیست. گذرراههای عصبی به هم مرتبط هستند. ما زمانی میتوانیم مشکل رنج مزمن جامعه را حل کنیم که از سنین پایه شروع کنیم یعنی از مهدکودکها.
راه حلهای غلبه بر اضطراب و زورگویی
رفتار انسان و تلاش او برای رهایی از نابودی حول محور دوری از اضطراب میچرخد. ما هر کاری از دستمان بربیاید انجام میدهیم تا دچار این حس و در نتیجه، گرفتار رنج ناشی از آن نشویم.
هر تغییری در زندگی اضطراب بیشتر به وجود میآورد. پس نمی توان اضطراب را حذف کرد. کلید حل مسئله این است که یاد بگیریم چطور همراه با اضطراب زندگی کنیم بدون اینکه نیاز به زور و قدرت داشته باشیم.

محققین علم عصبشناسی توانستهاند یک واکنش قوی و قدرتمند که باعث ایجاد اضطراب میشود را به تصویر بکشند. شما نمی توانید این نیرو را کنترل کنید بلکه فقط میتوانید آن را آرام کرده یا میزان تاثیر آن را جهتدهی کنید. اضطراب با خودش خطر و رنج به همراه میآورد.
ما همچنان در حال مشاهده و بررسی قدرت خانواده در تربیت و شکل دادن رفتارهای کودک هستیم.
- آیا شما هم در کودکی قلدر و زورگو بودید؟
- آیا هنوز هم همکاران، دوستان یا اعضای خانواده را تحقیر میکنید؟
- آیا بچه شما هم از شما قلدری کردن را یاد گرفته است؟
- وقتی کوچک تر بودید کسی به شما زور گفته است؟ چه موقع و کجا این اتفاق افتاده است؟ چه تاثیرات و عواقبی روی زندگی شما در حال حاضر گذاشته است؟
- آیا هرگز خواستید که زورگویی خود را کنار بگذارید و از رنج آن خلاص شوید؟
شاید یک دلیل منطقی برای ادامه دادن این زورگویی و تحمل رنج آن دارید. اما واقعا چه کسی دوست دارد به آزار خودش ادامه دهد؟
هشدار نسبت به زورگویی و زورگویان
تصور میکنم که تقریبا همه با این مسئله موافق هستند که زورگویی یک مشکل رفتاری است. با این حال، ممکن است ما خودمان متوجه این نباشیم که بخشی از این مشکل هستیم. به این مسئله فکر کنید که نزدیکان شما چه برداشتی از رفتار شما می کنند. می توان گفت زورگویی نکردن یک تمرین برای فروتنی و خویشتنداری است.
کتابی با عنوان راه عشق ورزیدن که توسط نویسندهای به نام آنتونی دی ملو منتشر شده است، تاثیر زیادی روی من گذاشت. دی ملو در کتاب خود عشق را به معنی «آگاهی» تعریف میکند.
شما چطور میتوانید نیازهای یک شخص را برآورده کنید بدون اینکه او را درک کنید و نسبت به او شناخت داشته باشید؟ زورگویی و قلدری مخالف آگاهی و شناخت است چون شما وقتی زورگو باشید فقط نیازهای خودتان را میبینید.
با اینکه زورگویی ممکن است فوایدی هم برای سلامت جسمانی داشته باشد ولی ماهیت زندگی را نابود میکند. زورگویی نکردن و زور نگفتن، هم به روابط شما کمک میکند و هم به جسم شما تا در نهایت زندگی ارزشمندتری داشته باشید.
وقتی شما در یک طرف رابطه سالمی قرار میگیرید و جواب رفتارهای خوب طرف مقابل را میدهید یا هدفی برای زندگی دارید و یا از بازی زندگی لذت میبرید، زندگی شما از هر جهت بهتر و سالمتر میشود. پس به خودتان قول دهید که رفتار نادرستتان را اصلاح کنید تا خانواده و دیگران هم اصلاح شوند. وقتی ما به عنوان به عنوانی عضوی از جامعه، با اضطراب برخورد درست و مناسبی داشته باشیم، کیفیت زندگیمان هم واقعا بالا می رود.
مطلبی که خواندید توسط David Hanscom مشاور در امور حساسیتها و آسیبهای روانی نوشته شده است. کتابی که او از آنتونی دی ملو با عنوان “راه عشق ورزیدن” یا “راه عشق” معرفی کرد، در سال ۱۹۹۱ نوشته شد که نسخۀ اصلی آن به زبان فرانسوی است.
در کنار آنچه که در خصوص زورگویی خواندید و اثرات منفی آن را از نظر گذراندید، خواندن مطلبی در خصوص “انتقام” و “انتقام گیری” نیز به عنوان یکی دیگر از آسیبهایی که افراد به خودشان وارد میکنند شاید برایتان جالب باشد.