بیشتر افراد به جای اینکه کینه توزی و انتقام را نکوهش کنند، از آن دفاع مینمایند. انتقام برای اکثر ما یک حس ناخوشایند است و حتی از ویژگیهای رفتاری مانند تکبر، خودخواهی، تنبلی یا زورگویی هم بدتر و ناخوشایندتر!
کینه توزی و انتقام، رفتاری عمدی و آگاهانه برای ضربه زدن به کسی است که تصور میکنیم در حق ما بدی کرده یا اشتباهی انجام داده است. شاید شما همیشه نتوانید به راحتی متوجه کینه توزی در درون خود شوید.
معمولا زمانی حس انتقام نسبت به کسی پیدا میکنید که او آسیبی به شما رسانده باشد و بخواهید کار زشت او را تلافی کنید.
هر بار که ما از زبان خود برای تنبیه، کنترل یا انتقام از کسی استفاده میکنیم، دچار حس کینه توزی میشویم. ولی نمیپذیریم که آدمی کینهای هستیم چون با خودمان فکر میکنیم که به خاطر آنکه هرگز برای آسیب زدن به کسی حتی به او انگشت هم نزدهایم، پس اصلا آدم کینه توز یا انتقام جویی نیستیم.
حتی ممکن است به این شکل خودمان را تبرئه کنیم و از کار خود راضی هم باشیم. نمونههای این چنینی را بسیار زیاد در اطرافمان میبینیم که افراد اذعان دارند در تمام عمرشان به یک مورچه هم آزار نرساندهاند اما حتی یک نگاه تحقیرآمیز نیز آزار رساندن به دیگری است.
در ادامه داستان جوناس و پاتریشیا را برای شما تعریف میکنم.
داستان تکراری انتقام و پرخاشگری
جوناس و پاتریشیا زوجی بودند که سالها در کنار هم زندگی کردند. جوناس آنقدر سخت گیر بود که پاتریشیا در طول چند سال تلاش زندگی مشترک، هیچوقت نتوانست در شخصیت سرسخت او نفوذ کند و بالاخره تصمیم گرفت جوناس را برای همیشه ترک نماید.
جوناس پس از این اتفاق، به شدت خشمگین شد و به طور واضح به پاتریشیا گفت: «تو خانواده ما را بهم ریختی! کاری میکنم که تاوان این رفتارت را بدهی.»
جوناس چون میدانست که پاتریشیا به شدت افسرده و ناراحت است و برای دنبال کردن کارهای طلاق مثل تقسیم کردن داراییها و روند قانونی طلاق توافقی، روحیه و توان بالایی ندارد، پروسۀ طلاق را تا مدت دو سال طولانی کرد تا پاتریشیا را حسابی خشمگین کند.
هر بار که آنها برای توافق در مورد روزها یا زمانهایی که بتوانند فرزندانشان را در کنار خود داشته باشند با هم گفتگو میکردند، جوناس از کلمات زشتی مانند «زن خراب» استفاده میکرد.
او اغلب در زمان حضور پسر و دخترش با شوخیهای تحقیر آمیز درباره همسر قبلی خود (پاتریشیا) حرف میزد. پاتریشیا برای اینکه از گزند نیشهای همسر قبلیاش در امان بماند، از همسایه خود درخواست میکرد تا به جای او، بچهها را برای ملاقات با پدرشان تحویل دهد تا مجبور نشود با او رودرو شود. همسایه او نیز از کمک کردن به دوستش استقبال میکرد.
انتقام، طلاق و افسردگی تا پایان عمر
جوناس هیچ وقت نتوانست بعد از جدایی و طلاق از پاتریشیا، روحیهاش را دوباره به دست بیاورد. او دیگر نتوانست با شخص دیگری ازدواج کند و همچنان بعد از سالها به کینه توزی و انتقام از همسر سابق خود ادامه داد.
با اینکه به شدت به دختر و پسرش علاقه داشت و برای بودن در کنار آنها وقت زیادی صرف میکرد، اما وقتی فرزندانش بزرگ شدند و به سنین نوجوانی رسیدند، دیگر به ملاقات پدر خود نرفتند.
وقتی فرزندان به سنین جوانی و بزرگسالی رسیدند، فقط هر چند ماه یکبار به پدر خود سر میزدند. با اینکه پاتریشیا به شدت مراقب کلمات و حرفهای خود بود و راجع به پدر بچهها حرف بدی نمیزد ولی جوناس معتقد بود که او بچهها را علیهش تحریک میکند.
پس از گذشت سالها، جوناس تبدیل به یک پیرمرد بداخلاق و بدعنق که قربانی اشتباهات و زندگی غلط خود شده بود. او خودش را با خیال انتقام از پاتریشیا، تنها و تنهاتر کرد و در آرزوی آسیب زدن به پاتریشیا پیر شد.
او هیچ وقت متوجه نشد که انتقام جویی و کینه توزی خودش، باعث سیاه شدن زندگیاش شد. در آن سو، پاتریشیا به دنبال سرنوشت خود رفت و ازدواج موفقی را با شخصی دیگر داشت.
پذیرفتن این حقیقت سخت است که خشم و آسیب کلماتی که به زبان میآوریم، دامن خود ما را هم میگیرد.
ما وقتی با رفتار خشن خود سعی میکنیم که به طرف مقابل بفهمانیم که چطور ما را درک کند یا او را متقاعد کنیم که حق با ماست و او دارد اشتباه میکند، درواقع به در بسته میکوبیم. به جای اینکه او را تنبیه کنیم، به خودمان آسیب می زنیم.
وقتی به درک چنین حقیقتی برسیم، آرام و متواضع میشویم. درک این حقیقت ما را مجبور میکند که نه تنها با سایه خود روبرو شویم بلکه با چشمان خود میبینیم که با کینه توزی، تا چه اندازه دچار ترس و آسیب روحی خواهیم شد و چه بهایی برای آنها میپردازیم.
هر وقت با انگیزه انتقام حرفی میزنیم یا کاری انجام میدهیم، به طور ناخودآگاه به روحیه خودمان آسیب وارد میکنیم و در این مسیر، دچار عدم اعتماد به دیگران میشویم، قلب ما از محبت خالی میشود و تنها و گوشه گیر میمانیم.
دلیل این حسهای بد و آسیبهای روحی که به ما وارد می شود، رفتار مخاطبمان نیست بلکه واکنش خود ما باعث این اتفاق میشود. هر چقدر در این کارها زیاده روی کنیم، بیشتر در گرداب کینه توزی و انتقام فرو میرویم.
ما وقتی به این درک برسیم که دلیل اصلی این دردها و آسیبهای روحی که تحمل میکنیم، خودمان هستیم، نیروی کینه توزی در ما ضعیفتر میشود.
شاید باز هم گاهی اوقات با نیش و کنایه حرف بزنیم یا گاهی با برخی کلمات از دیگران انتقام بگیریم ولی دیگر مثل قبل، غرق کینه نخواهیم بود. نه به این دلیل که چون فکر میکنیم انتقام، کار غلط و اشتباهی است بلکه دیگر نمیخواهیم به خودمان آسیب بزنیم.
ما هیچ گاه به این درک نمیرسیم مگر اینکه واقعا متوجه شویم که معمارِ این زندانی که در آن اسیر شدهایم، خودمان هستیم نه کسی که نسبت به او کینه داریم. در این صورت می توانیم از جهنمی که برای خود ساختهایم رها شویم و به شادی و آرامش برسیم.
این مطلب را “لیندا و چارلی بلوم“، زوج نویسندهای نوشتهاند که در حوزه سلامت خانواده فعالیت میکنند. آنها از سال 1972 با یکدیگر ازدواج کردهاند و همچنان با هم زندگی میکنند.
برای مطالعه بیشتر میتوانید به مطلبی از دکتر هاینس در خصوص معنا و مفهوم زندگی مراجعه کنید.