ادیث وارتون،[1] زمانی نوشته است: «در زندگی همۀ ما دوستی وجود دارد که انگار از ما جدا نیست و برایمان عزیز و دوستداشتنی است. البته، دوست، تفسیر و گسترهای از وجود شخص است که میتواند معنایی از تمایلات روحی او نیز باشد.»
دوستی و درواقع، عرصۀ عظیم روابط اجتماعی، خواه ضعیف باشد خواه قوی، نیاز به صرف زمان، حمایت، تحمل، وفاداری و تعامل دارد و اینگونه بهنظر میرسد که برای جسم و روح شما سودمند باشد. لیدیا دِنورث نویسندهای است که در مقام ویراستار با مجلۀ علم آمریکا[2] همکاری میکند و کتابهای «من میتوانم زمزمهات را بشنوم: سفری ابتدایی از طریق علم، صدا و زبان» و همچنین «حقیقتِ سمّی: پزشک، دانشمند و جنگ بر سر پیروزی» را نوشته است. او تحقیقی را به کمک برخی جامعهشناسان، عصبشناسان، متخصصین ژنتیک، نخستیشناسان[3] و زیستشناسان تکاملی انجام داد که نحوۀ شکلگیری و حفظ ارتباطات و پیوندهای اجتماعی بین افراد و همچنین تاثیر آنها بر آرامش، راحتی و طول عمر را مشاهده و بررسی کرده بود. او بر مبنای این فرضِ همچنان مناقشهبرانگیز که «هر ویژگی روانی در شخص ریشۀ بیولوژیک دارد»، مفهوم دوستی را بهعنوان رابطهای سازنده، سرگرمکننده و بینهایت آموزنده در ذهنیت اجتماعی هر کس معرفی میکند که نیاز انسان به «تعلق، مراقبت و رفاقت» را برآورده میکند.
دِنورث به این نکته اشاره میکند که انزوا و کنارهگیری از اجتماع عاملی خطرآفرین برای سلامت انسان است. او به مقالهای در سال 1988 اشاره میکند که جیم هاوس، استاد دانشگاه میشیگان و موسسۀ تحقیقات اجتماعی این دانشگاه در نشریۀ معتبر ساینس منتشر کرده بود، و تمام مطالعات موجود در حوزۀ جمعیتشناسی را بهطور یکجا خلاصه کرده بود و بهدنبال گردآوری اطلاعات و دادههایی در طول 6 سال یا بیشتر انجام شده بود. نتیجهگیری حاصل از این مقاله این بود که «روابط اجتماعی یا کمبودهای نسبی وابسته به آن»، دوشادوش کشیدن سیگار و بیماریِ چاقی و تاثیر آنها بر بیماریهای جسمی و حتی مرگ حرکت میکند.
دانشمندی جامعهشناس بهنام جان کاکیوپو، در سال 2007، بههمراه متخصصی عصبشناس به نام اِستیو کول، دریافتند که leukocyte_ها (ژنهایی در گلبولهای سفید خون در سیستم ایمنی) خودشان را در بدنِ دو دسته از افراد، منزویها و کسانی که روابط اجتماعی نسبتاً خوبی دارند، به شکلهای متفاوتی نشان میدهند. به این شکل که در افرادِ تنها و منزوی، ژنهایی که واکنشهای آنی را فعال میکردند، بیشتر از حد میزان عادی تنظیم بودند، ولی ژنهایی که واکنشهای ضدویروسی را مهار میکردند، پایینتر از حد عادی تنظیم بودند. این یافتهها در مطالعههای بعدی بر روی افراد فقیر، بیماران دچار سرطان سینه و همچنین افرادی که دچار اختلال استرس پس از حادثه هستند، تایید و اثبات شده است. کول، همچنان که نامی برای یافتههای خود دستوپا کرده است (CTRA)،[4] ادعا میکند که تنهایی باعث میشود بدن در سطح مولکولی «احساس تهدید و ناامنی» کند.
برخلاف گوشهگیری و انزوا جستن از اجتماع و جمع که احتمال ابتلا به آسیبهایی مانند التهاب و عفونتهای ویروسی را افزایش میدهد، احساس خرسندی از حضور در شبکهای از روابط اجتماعی، به تقویت سیستم ایمنی بدن منجر میشود و بیماریها را دور نگه میدارد. گزارشهای دِنورث در حکمِ نتیجهگیریِ تحقیقات انجام شده در این حوزه، گامهای ابتدایی بهشمار میآید. نمونههای مطالعهشده در تحقیقات متخصصان بیماریهای جراحیِ دانشگاه یوسیالای، ترسا سیمَن و کول، کوچک و محدود هستند و شرکتکنندگان در این مطالعه هنوز با گروههای بزرگ مقایسه نشدهاند.
دِنورث با اشاره به نمونهای قانعکننده نتیجه میگیرد که درک عمیقتر از روابط اجتماعی باید در «محافل بهداشت عمومی» در کانون توجه قرار بگیرد. او در پایان اشاره میکند که گوشهگیری و انزوا در بین شهروندان مسنِ آمریکایی، هر ساله حدود 7 میلیارد دلار برای مراکز خدماتی و نگهداری هزینه برمیدارد، و این مبلغ بیشتر صرف پرستاری، مراقبت، فراهم کردن امکانات و بستری کردن کسانی میشود که هیچ حامی و معتمدی در حوزۀ روابط اجتماعیشان ندارند. پیشبینی میشود تا سال 2035، تعداد افراد تنها، مجرد، بدون فرزند، بازنشسته و کسانی که بدون کوچکترین مراوده با دیگران زندگی میکنند، از تعداد کودکان بیشتر شود.
دِنورث معتقد است که شناسایی مقدمات و مراحل ابتدایی ایجاد ارتباط، خیلی هم ساده نیست. با این اوصاف، او به مراکز خدمات محلی و ارتش آمریکا هشدار میدهد که پیامدهای جابجاییِ مکررِ مردان و زنان و خانوادههایشان را مد نظر قرار دهند و در پی آن، پیشنهاد مطالعه دربارۀ «منطقۀ آبی» را نیز مطرح میکند؛ جایی که شمار چشمگیری از مردم بهراحتی 100 سال عمر میکنند.
دِنورث بهویژه متاثر از برنامۀ تغییرنسلهاست؛ برنامهای بیننسلی یا فرانسلی که ترسا سیمَن طراحی کرده است. در این برنامه، گروهی از پیرپزشکان[5] دانشگاه یوسیالای به نیروهای آموزشی منطقهای در لسآنجلس ملحق شدند و در این طرح، دستهای از سالمندان را در مدارس خاصی که دچار کمبود نیرو بودند، بهکار گماشتند، تا در طول یک سال بهعنوان نیروهای کمکآموزشی به کودکان خدمت کنند. این افراد حداقل 10 ساعت در طول هفته را به آموزش مهارتهای خواندن و مهارتهای رفتاری کودکان سپری میکردند. دِنورث مینویسد که این برنامه «از هر جهت موفق ظاهر شد» و تاثیر شگفتی بر سلامتی این سالمندان داشت و سطح کلسترول، فشار خون، وزن و تحرک آنها را بهبود بخشید و تمام این تاثیرها ناشی از روابط اجتماعی بود.
واضح است که بهبود روابط اجتماعی، چه کمی و چه کیفی، کار آسانی نیست، ولی رابطۀ دوستی به ما میآموزد «داشتن کسی برای به آغوش کشیدن»، نهتنها ما را از حیث عاطفی اغنا میکند، بلکه قدرت آن را دارد تا بر عمرمان بیفزاید یا آنکه کوتاهش کند.
1. رماننویس آمریکایی (1862-1937). مهمترین رمان او، «عصر بیگناهی»، در 1920 منتشر شد.
[2]. Scientific American.
3. محققانی که دربارۀ موجودات اولیه و میمونها مطالعه میکنند.
[4]. conserved transcriptional response to adversity.
5. فوقتخصصی از پزشکیِ داخلی که بر مراقبتهای بهداشتی از سالخوردگان تمرکز دارد.
مطلبی که خواندید نوشته دکتر Glenn C. Altschuler نویسنده و پژوهشگر آمریکایی است. دکتر آلتشولر از سال 1981 در دانشگاه کرنل مشغول به تدریس و پژوهش است. معروفیت او به واسطه نوشتن کتاب “تاریخ فرهنگ عمومی آمریکایی” است. این مطلب در 27 ژانویه 2020 توسط او در وبسایت Psychology Today منتشر شد. فاخته آن را سال گذشته ترجمه و در شهریور 1402 با ویراستاری شاهین غمگسار منتشر کرد.