آیا خوشیفتگی مانند خویشتن دوستی می‌تواند مفید باشد؟

اسکار وایلد می‌گوید: «عشق به خویشتن سرآغاز یک عشق همیشگی است.» با توجه به اینکه اسکار وایلد به طعنه و کنایه زدن معروف بود، آیا در این جمله منظور او از عبارت عشق به خویشتن همان خودشیفتگی است؟ در واقع بین آنها تفاوت وجود دارد. وقتی او از کلمه «عشق» استفاده می‌کند قطعاً منظورش خویشتن دوستی است. همین عبارت کلیدی نشان‌دهنده تفاوت این دو مفهوم است.

عشق رمانتیک بین دو نفر برخلاف عشق حقیقی و راستین با ایده‌آل‌گرایی و خیال واهی آمیخته می‌شود. در عشق زمینی و در ابتدای یک رابطه عاطفی، احساسات شدید بر مبنای تصورات و لذت‌های جسمی شکل می‌گیرند. همه چیز در ابتدای رابطه گل‌وبلبل است؛ چون واقعاً شناخت درستی از طرف مقابل نداریم و عیب‌ها و نقص‌هایش را نمی‌دانیم.

در رمان وایلد که درباره خودشیفتگی نوشته است، دوریان گری که یک پسر خودشیفته است عاشق روی زیبای خودش می‌شود که روی یک تابلو نقاشی شده است. درست مانند افسانه نارسیسوس یا همان نرگس که عاشقِ عکسی از خودش می‌شود که در آب برکه می‌بیند، دوریان هم آن‌قدر شیفته زیبایی خودش می‌شود که دیگر نمی‌تواند به شخص دیگری علاقه‌مند شود. هر دوی این شخصیت‌های داستانی یعنی نارسیسوس و دوریان توجهی به ویژگی‌های منفی خود یعنی غرور، حق‌به‌جانب بودن و یا ظلمی که نسبت به زنانی که عاشقشان می‌کردند، نداشتند.

مقایسه خودشیفتگی و خویشتن دوستی

خویشتن دوستی و عشق واقعی به خود دربرگیرنده عشق به تمام خصوصیاتی شخصی از جمله معایب و نقص‌ها است. این عشق فراتر از عزت‌نفس است و وقتی ما عاشق خود باشیم، بدون کم‌وکاست خودمان را قبول داریم و نقاط ضعف و قوت خود را می‌پذیریم.

بر عکس دوریان که نمی‌توانست بالاتر رفتن سنش را تحمل کند درحالی‌که می‌دید عکسش همچنان جوان مانده است، وقتی ما عاشق خود باشیم به درون خود متصل خواهیم بود که سن برایش معنایی ندارد و با بالارفتن سن احساس پیری نمی‌کند. عشق به خویشتن باعث می‌شود که متواضع و فروتن شویم. دیگر نیازی نداریم که پشت یک غرور کاذب پنهان شویم. نه از خودمان بت می‌سازیم نه اینکه ضعف‌ها و عیب‌هایمان را پنهان می‌کنیم. در عوض تمامیت خود و انسانیتمان را با تمام ضعف‌ها و کاستی‌ها می‌پذیریم.

خودشیفتگی نوعی اختلال شخصیتی است

غرورِ ناشی از خودشیفتگی باعث پنهان‌شدن تنفر از خویشتن می‌شود. خودشیفته‌ها نمی‌توانند بپذیرند که اشتباه می‌کنند. آنها انتقاد دیگران را نمی‌پذیرند. به همین دلیل است که حالت تدافعی دارند و بیش از حد حساس هستند. ولی به‌محض آنکه از آنها تعریف کنی یا به آنها توجه کنی، خوشحال می‌شوند و با این رفتار، خامی خود را نشان می‌دهند. شرم درونی که پنهانش می‌کنند باعث می‌شود که بی‌رحمانه از دیگران عیب‌جویی کنند. به‌راحتی از دیگران انتقاد می‌کنند؛ ولی خودشان هیچ انتقادی را نمی‌پذیرند. لاف‌زنی و خودبزرگ‌بینی‌شان معنی ناامنی می‌دهد. برای جبران این کاستی‌ها حفظ ظاهر می‌کنند و فقط با افرادی معاشرت می‌کنند که در موقعیت بهتر و جایگاه بالاتری هستند و پایین‌تر از خودشان را تحقیر می‌کنند.

در دنیای یک خودشیفته همه چیز سیاه‌وسفید است. او همیشه بر این باور است که یا در حال موفقیت است یا شکست و حالت روحی‌اش هم بر مبنای همین باور نوسان می‌کند. او به هیچ گزینه سومی فکر نمی‌کند و جایی برای اشتباهات در نظر نمی‌گیرد. هیچ‌وقت خودش را در حد متوسط یا میانه در نظر نمی‌گیرد.

بر عکس خودشیفتگی، خویشتن دوستی یا مهربانی با خود باعث می‌شود که خودمان را با تمام ضعف‌ها و کاستی‌ها بپذیریم و با دیگران هم مهربان باشیم.

خودشیفتگی سالم

فروید مرحله‌ای عادی از خودشیفتگی در رشد کودک را شناسایی کرده که در آن مرحله کودک نوپا حس می‌کند که صاحب دنیای خودش است. این کودک زمانی که می‌خواهد راه بیفتد، به یکباره روی پای خودش می‌ایستد و می‌خواهد هر چیزی را کشف کند.

افرادی که دارای اختلال خودشیفتگی هستند در همین مرحله از رشد متوقف می‌شوند و به بلوغ بیشتری نمی‌رسند. نظرهای مختلفی درباره علت اختلال شخصیتی خودشیفتگی (NPD) وجود دارد. این اختلال در برگیرنده جنبه‌های منفی از خودشیفتگی مانند سوءاستفاده‌گری، حق‌به‌جانب بودن و بی‌رحمی است.

فروید اشاره می‌کند برای اینکه بتوانیم فردیت خود را به شکل سالمی رشد بدهیم باید تمرکز خاصی روی آن داشته باشیم و به درونیات خود توجه کنیم. خودشیفتگی مثبت و سالم به ما کمک می‌کند تا اعتمادبه‌نفس داشته باشیم و برای موفقیت روی خودمان سرمایه‌گذاری کنیم.

تحقیقات نشان می‌دهد که افراد خودشیفته به‌خاطر عزت‌نفس بالا و احترام زیاد به خویشتن حال خوشی دارند و کمتر دچار اضطراب، افسردگی و احساس تنهایی می‌شوند. ولی افرادی که ارزش بسیار کمی برای شخصیت خود قائل هستند بیشتر در معرض خطر اختلال‌های روانی هستند. افراد هم‌وابسته که به نیازهای خود توجهی ندارند و نیازهای دیگری را بر خودشان اولویت می‌دهند، جذب افراد خودشیفته می‌شوند؛ چون خودشیفته‌ها دارای ویژگی‌هایی مثل شجاعت، خودباوری و قدرت هستند که این افراد فاقد این ویژگی‌ها هستند. افراد هم‌وابسته خودشان را باور ندارند و روی خودشان سرمایه‌گذاری نمی‌کنند؛ بلکه در خدمت دیگران هستند.

در برخی از کودکان غرور طبیعی و خودشیفتگی مثبت آنها توسط والدینی زورگو و عیب‌جو سرکوب می‌شود. آنها در درون خود شرم و حیایی مسموم با خود حمل می‌کنند. در نهایت به غرور کاذب می‌رسند.

در خودشیفته‌ها شرم و حیا ناخودآگاه است. آنها ظاهراً جوری رفتار می‌کنند که هیچ شرم و خجالتی ندارند. ولی افراد هم‌وابسته و افرادی که عزت‌نفس پایینی دارند، غرور مثبت و سالم در آنها به طور ناخودآگاه وجود دارد. دیگران ممکن است آنها را تحسین کنند؛ ولی این افراد خود را مستحق این تعریف‌ها و تحسین‌ها نمی‌دانند و به این حرف‌ها اعتمادی نمی‌کنند.

یک هدف برای احیای درونمان این است که میانه‌رو باشیم و حد تعادل را رعایت کنیم؛ یعنی بدون خودبرتربینی احساس غرور کنیم. وقتی عزت‌نفس بالاتری داشته باشیم، خلاقیت، مقاومت، حال روحی و در نتیجه زندگی بهتری خواهیم داشت. به شکل مثبتی از خودمان اطمینان خواهیم داشت و برای کارها انگیزه و اراده پیدا می‌کنیم و در نتیجه توانایی بیشتری برای رسیدن به اهداف خود خواهیم داشت.

وقتی عزت‌نفس بالاتری داشته باشیم راحت‌تر می‌توانیم شکست‌ها و ناامیدی را تحمل کنیم. در برابر دیگران تدافعی برخورد نمی‌کنیم و از نظرات آنها باخبر می‌شویم. چیزی را که می‌خواهیم دنبال می‌کنیم. توجه و احترام به خود به ما قدرت می‌دهد تا در برابر بی‌احترامی یا سوءاستفاده ایستادگی کنیم. وقتی احساس ارزشمندی داشته باشیم برای نه گفتن تردید نمی‌کنیم و خط‌قرمزهایی برای خود مشخص می‌کنیم. باوجوداینکه به دیگران توجه می‌کنیم و نسبت به آنها مهربان و دلسوز هستیم؛ ولی از خواسته‌ها و نیازهای خود چشم‌پوشی نمی‌کنیم و از دیگران برای رسیدن به خواسته‌های خود سوءاستفاده کنیم.

بازیابی (ریکاوری)

بازیابی سفری برای خویشت دوستی است. بااین‌حال باز هم کسانی هستند که به افرادی که به دنبال رشد و تعالی خویشتن هستند برچسب خودشیفته می‌زنند؛ چون معتقد هستند که این افراد بیش از حد به فکر خودشان هستند. ولی این افراد فقط تلاش می‌کنند که یاد بگیرند عزت‌نفس خود را رشد بدهند، احترام بیشتری به خودشان بگذارند و محدودیت‌ها و چارچوب‌هایی را برای خودشان مشخص کنند که نشان‌دهنده مراقبت از خویشتن است. دیگران ممکن است برداشت غلطی از رفتار آنها داشته باشند و تصور کنند که افرادی خودخواه و بیش از اندازه با خود درگیر هستند.

ولی رفتار آنها خیلی متفاوت از خودشیفتگی است. افراد خودشیفته رفتار کاملاً برعکسی دارند. آنها اصلاً به خودشان نگاه نمی‌کنند، مسئولیت‌پذیر نیستند و هیچ احساس نیازی برای بهترشدن ندارند. این کار یا کمک‌گرفتن از دیگران برای آنها تنها یک معنی دارد: کامل نبودن. آنها هیچ‌وقت نمی‌پذیرند که نقص‌هایی دارند، در عوض دیگران را به‌خاطر اشتباهات خود سرزنش می‌کنند.

مطلبی که خواندید نوشتۀ Traci Pedersen است. تریسی یک نویسنده آزاد یا فریلنسر است که در حوزه‌های روان‌شناسی، علم و شیوه‌های سلامتی به مدت 15 سال است که می‌نویسد. این نوشته در 12 فوریه 2016 با عنوان اصلی «The Differences Between Narcissism and High Self-Esteem» در وب‌سایت Psych Central منتشر شد. فاخته آن را در شهریور 1402 با عنوان «آیا خودشیفتگی مانند خویشتن دوستی می‌تواند مفید باشد؟» منتشر کرد.

منبع https://psychcentral.com/news/2016/02/12/the-differences-between-narcissism-and-high-self-esteem#1
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.